داستان کتاب راسته کنسروسازی، اثر جان اشتاین بک، در محله ای خاص از شهر مونتری کالیفرنیا جریان دارد. زمانی در این محله کارخانه های کنسروسازی فعالیت داشتند. ماهیگیران از دریای مونتری ساردین صید می کردند و آن ها در این کارخانه ها به کنسرو تبدیل می شدند.
اما اکنون، در این محله هیچ کارخانه ای نیست تا ساردین های بیچاره را تبدیل به کنسرو کند. داستان رمان راسته کنسروسازی یک کاراکتر اصلی دارد، آن هم همین محله است؛ محله ای که ساکنانش عمدتاً فرودستان جامعه محسوب هستند. شاید بتوان گفت این داستان خود اشتاین بک است. البته در واقع شاید نوشتن رمان راسته کنسروسازی ادای دینی است که نسبت به دوست و همکار سابقش انجام داده است.
راسته کنسروسازی در مونتری کالیفرنیا یک شعر است، محلی متعفن، هیاهویی در هم آمیخته، حجمی از نور، یک لحن، یک عادت، یک نوستالژی و یک رویا. راسته کنسروسازی مکانی است که حلبی و آهن های سالم و زنگ زده و تراشه های چوب را در آن جا جمع کرده و پراکنده کرده اند، جایی با پیاده روهای بدون سنگ فرش و کپه ای بزرگ از علف های هرز و آشغال، جایی پر از قوطی های آهنی کنسرو ساردین، کلوپ های شبانه ارزان قیمت، رستوران ها و روسپی خانه ها، و چندتایی هم فروشگاه، آزمایشگاه و پانسیون های ارزان قیمت.
ساکنین آن، چنان که یک بار شخصی می گفت عبارتند از "گناه کاران و خلاف کاران خرده پا" که منظورش از این عبارات تمام ساکنین محله بود. البته مردی که از پنجره دیگری به ما نگاه می کرد تعریف دیگری از ساکنینش داشت "انسان های پاک." که البته منظورش همان افراد قبلی بودند.
چطور می توان تصویر زنده ای از شعر، تعفن، هیاهو، حجم نور، لحن، عادت و رویا ارائه کرد؟ هنگامی که می خواهید مجموعه ای از موجودات دریایی جمع آوری کنید، کرم های ساده ای هستند که چنان ظریفند که گرفتن آن ها تقریبا غیرممکن است، زیرا بمحض لمس کردن از بین می روند. باید بگذارید آرام بر روی لبه ی چاقوی تان بخزند و سپس به آرامی آن ها را بلند کرده و در ظرف محتوی آب دریا بگذارید. شاید برای نگارش این کتاب هم باید از همین شیوه استفاده کرد- این که صفحه را باز کنید و بگذارید داستان ها خودشان پیش بروند.
جان اشتاین بک (John Ernest Steinbeck) در سالیناس کالیفرنیا در 1902 به دنیا آمد. او پیش از آنکه نویسنده موفقی شود، شغل های بسیاری داشت؛ به عنوان کارگر مزرعه، کارگر میوه چین و کارگر ساختمان کار کرده است. این تجربیات، سبب شد تلقی اش از زندگی کارگران رمان هایش واقعی جلوه کنند. او بعداً برای سان فرانسیسکو نیوز کار کرد و گزارشاتی در مورد زندگی کارگران کشاورزی منتشر می کرد. داستان های آن ها ایده های خوشه های خشم را به اشتاین بک می داد، که در 1939 منتشر شد و اکثرا وی را با رمان هایش بویژه رمان خوشه های خشم می شناسند.
جان داستان های دیگری را در سبک های متفاوت نوشته که از آن جمله سبکی است که خود در مقدمه کتاب آتش فروزان آن را نمایشنامه- داستان کوتاه نامیده است و شناخته شده ترین نمونه این سبک در میان خوانندگان فارسی زبان کتاب موش ها و آدم هاست. از دیگر حوزه هایی که جان اشتاین بک به قدرت نمایی در آن پرداخته، وقایع نگاری است که برجسته ترین و شاید تنها نمونه آن در میان آثار اشتاین بک، کتاب روزگاری جنگی بود است.
در بخشی از کتاب راسته کنسروسازی (Cannery Row) می خوانیم:
انگشت گوشتالود لی بر قسمت لاستیکی پیشخوان ضرب گرفته بود. هوراس کف دستانش را بر روی پیشخوان سیگار گذاشت و گفت فکر می کنم مقدار زیادی به شما بدهکارم.
دندان های لی به نشانه تشکر از برخوردی متفاوت با آن چه تاکنون شنیده بود، برقی زد. سرش را به سنگینی تکان داد اما منتظر ماند تا حقه اش بگیرد.
هوراس گوش تا گوش لب هایش را با زبانش تر کرد و گفت از این که این بدهی به حساب بچه هایم نوشته شود، بیزارم، چون شرط می بندم که تو حتی یک بسته قرص نعناع هم بهشان نمی دهی.
چهره لی چانگ حاکی از موافقت با این نتیجه گیری بود. او گفت بدهی زیادی است.
هوراس ادامه داد تو جایی که من آن ور خط آهن دارم را می شناسی، همان جایی که کودماهی نگه می دارند.
لی چانگ به نشانه تائید سری تکان داد. آن کودماهی خودش بود.
هوراس با حرارت خاصی گفت اگر آن جا را به تو بدهم-آن وقت حسابم با تو تسویه می شود؟
لی چانگ سرش را عقب برد و از ورای عینک نیم شیشه ایش و در حالی که حواسش متوجه حساب و کتابش بود و دست راستش با بی قراری بر روی چرتکه حرکت می کرد، به هوراس خیره شد. او به ساختمانی می اندیشید که بنای سستی داشت و زمینش که اگر یکی از این کنسروسازها خواهانش می شد، ارزش زیادی پیدا می کرد. لی چانگ گفت البته.
هوراس انگاری عجله داشته باشد، گفت خب تو حساب و کتابم را آماده کن و من قرار فروش آن جا را آماده می کنم.
لی گفت نیازی به اسناد نیست، من سند پرداختی ها را آماده کرده ام.
کنگره :
PS۳۵۰۳ /س۲۳ر۲ ۱۳۹۳
شابک :
978-964-374-497-7