مجموعه داستان «عشق با زمستان می آید» از «سایمون ون بوی» است. زبان نوشتاری ون بوی، زبانی ساده، روان و در عین حال شاعرانه و آهنگین است که تاکنون کتاب هایش به چهارده زبان زنده ی دنیا ترجمه شده و از محبوبیت بسیاری برخوردار است.
ون بوی، در جایی می نویسد: «زبان ابزار دست یافتن به انسانهاست، ابزاری که از طریق آن با درونی ترین ترس ها و امیدها و یأس ها و کامیابی هایمان به آنها نزدیک می شویم.»
... جورج سال ها بدون تلویزیون زندگی کرد. تلویزیون به او حس گم گشتگی و تنهایی می داد. اداره ی پست محلی اخیراً تلویزیونی به دیوار نصب کرده بود تا سر مردمی را که در صف های طولانی به انتظار می ایستادند گرم کند. جورج تمبرهای خود را از جایی دیگر می خرید و گوش خود را حرام صدایی نمی کرد که به عقیده او هیچ چیز نمی دانست و از حرف زدن هم دست برنمی داشت.
با این حال، همسایه های جورج دوستش داشتند. آپارتمانش در طبقه بالای خانه ی سالمندان گرین پوینت بود و تنها آن بخش ساختمان در تملک خانه ی سالمندان نبود. خانه اش در ابتدا برای پرستاران خانگی ساخته شده بود اما به خاطر داروهای آرام بخش، ساکنان آسایشگاه نیازی به پرستار نداشتند. گاهی صدای درد و دل ها و دعواها و هق هق هایشان می آمد.
کنگره :
PZ۳/و۸۴ع۵ ۱۳۹۶