کتاب پروفسور، اولین اثر اما نه اولین رمان منتشر شده از شارلوت برونته است که تا حدودی نشان دهنده حالات روحی و درونی اوست. این کتاب اثری تامل برانگیز است.
از جمله صحنه های کلیدی رمان پرفسور، حوادث آن از دهۀ 1830 که زمانۀ مبارزه برای بهبود شرایط کار در کارخانه های انگلستان بود، است و در اوایل دهۀ 1840 که دورۀ گسترش اندیشه های آزادی خواهانه بود پایان می یابد. در حقیقت تلاش نافرجام شارلوت برونته در دایر کردن یک موسسه آموزشی، خطاب انتقاد های کوبنده قرار گرفته شدن برای اشعارش و تجربه ی عشق نافرجام به استادش از مسائل تاثیر گذار در زندگی شارلوت برونته بودند که همگی باعث شد تا برای نوشتن این کتاب قلم در دست گرفت و بازتاب تجربیات شخصی خود در زندگی را در این کتاب و در کالبد قهرمان داستان به رشته ی تحریر درآورد.
شارلوت برونته (Charlotte Bronte) در سال 1816 میلادی در همپشایر انگلیس متولد شد. او و دو خواهرش به نام های «امیلی» و «آن»، هر سه به نگارش رمان می پرداختند و همگی امروزه از نویسندگان سرشناس انگلیسی هستند. تنها برادر این خانواده، با وجود هوش و استعداد فراوان معتاد شد و کارش را در راه آهن از دست داد.
در سال 1845 شارلوت دریافت که امیلی شعر می سراید. بدین ترتیب سه خواهر مجموعه اشعار خود را در سال 1846 با نام های مستعار کور بل (Currer Bell)، الیس بل (Ellis Bell) و آکتون بل (Acton Bell) منتشر کردند. این سه خواهر به این علت سه اسم مردانه برگزیدند که گمان می کردند اشعار آن ها به این ترتیب بیشتر مورد توجه قرار خواهند گرفت اما از این اشعار استقبالی صورت نگرفت.
«جین ایر» از شاخص ترین رمان های کلاسیک انگلیسی زبان و از جمله آثار مشهور وی محسوب می شود. شارلوت علی رغم عمر کوتاهش، بر شیوه ی نویسندگی شخصیت های ادبی بزرگی همچون «جورج الیوت»، «توماس هاردی»، «آن برونته»، «امیلی برونته» و «استفن میر» تأثیر بسزایی داشت.
در بخشی از کتاب پروفسور (The Professor) می خوانیم:
دوباره عکس را در دست گرفت و نگریست و بار دیگر آن را به دست فرانسیس داد. همین طورکه دکمه ی کتش را می بست از همسرم پرسید: نظر شما چیست؟
او پاسخ کوبنده ای داد و گفت: مطمئنم که لوسیا روزی زنجیر ها را گسسته و از قید و بند رها شده است. اما فورا از ترس اینکه مبادا سوتفاهم شود جمله اش را اصلاح کرد و گفت منظورم قید و بند اخلاقی و تعهدات تأهل نیست، بلکه منظورم زنجیرهای اجتماعی است. هرگاه این توانایی ها فرصت شکوفایی یابند بال های پروازی می شوند که او را به بالاتر سوق می دهند. سپس کمی تامل کرد.
هوندسن گفت: بالاتر از چه؟
بالاتر از آنکه به امثال شما اجازه دهد دستتان به او برسد.
به نظرم تو فقط از روی کینه و حسد صحبت می کنی.
فرانسیس دنباله ی صحبت هایش را گرفت و گفت: لوسیا صحنه را لگدمال کرده است و شما هیچ گاه به طور جدی به ازدواج با او فکر نکرده ای. شاید اصالت او را، شجاعتش را، قدرت ذهن و جسمش را تحسین کنی، از هوش و استعداد او حال چه در رقص و آواز و یا چه در نقش بازیگری مشعوف شوی و زیبایی او را ستایش کنی که البته قلبت هم چنین گواهی می دهد اما اطمینان دارم او شیفته و غرق در چنان محیط و فضایی گشته است که شما هرگز فکر ازدواج با او را به ذهن خود راه نمی دهید.
هوندسن گفت: چه پاسخ زیرکانه ای. درست یا غلط این مساله موضوع دیگری است. در ضمن فکر نمی کنید فانوستان نسبت به درخشش چهره ی لوسیا بسیار بی فروغ گشته است.
اوه، بله.
و حتما چشمان جناب پروفسور به زودی با نور ضعیف اذیت می شود؟
آقا، آزارتان می دهد؟
فرانسیس خودت می دانی که چشمان من ضعیف است و تحمل نور کم را ندارد. دیگر به منزلمان رسیده بودیم.