«ویلت» نوشته شارلوت برونته(۱۸۵۵-۱۸۱۶) نویسنده مشهور و کلاسیک انگلیسی و از خواهران برونته است. ویلت، پس از جین ایر، موفق ترین اثر شارلوت برونته به حساب می آید.
پس از یک فاجعه خانوادگی، لوسی سنو سرزمین مادری اش، انگلستان، را به مقصد شهر ویلت (یک شهر خیالی فرانسه زبان) ترک می کند تا در آنجا در مدرسه ای دخترانه تدریس کند. لوسی در طی داستان با ماجراهای مهیج و همچنین عاطفی ای مواجه می شود.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
مادام بِک این جمله را گفت: «نظر شما چیست، دوشیزه لوسی؟ آیا ایشان رنگ پریده تر و لاغرتر نشده اند؟»
به ندرت پیش می آمد که در حضور دکتر جان بیشتر از یکی دو کلمه حرف بزنم.
از آن نوع آدم ها بود که می شد با او همیشه همان آدم منفعل و خنثایی باشم که خیال می کرد؛ اما این دفعه خودم را مجاز دانستم که کمی مفصل تر جواب بدهم. حرفی هم که زدم کاملاً معنادار بود.
گفتم: «در این لحظه ایشان البته ناخوش به نظر می رسند؛ ولی شاید علتش گذرا باشد. احتمالاً دکتر جان دلخورند یا کمی مضطرب.» نمی دانم چه عکس العملی نشان داد؛ چون اصلاً به قیافه اش نگاه نکردم. ژورژِت داشت با انگلیسی شکسته بسته اش از من می پرسید که آیا اجازه دارد یک لیوان «اوسوکره» بخورد یا نه.
من به انگلیسی جوابش را دادم. فکر می کنم دکتر جان برای اولین بار متوجه شد که من هم زبانش هستم. تا آن موقع خیال می کرد من غیرانگلیسی ام، به من می گفت «مادموازل» و همیشه هم درباره ی مراقبت از بچه با من فرانسه حرف می زد. به نظرم رسید که می خواهد چیزی بگوید؛ اما صلاح دید نگوید، و جلوی زبانش را گرفت.
مادام بِک باز هم نصیحتش کرد. دکتر جان سرش را تکان داد و خندید. بعد بلند شد و با کمال ادب صبح بخیری گفت؛ اما هنوز حالت بی اعتنایی کسی را داشت که توجه زیادی دیده یا حتی در کارش فضولی شده و ناراحت است.