کتاب خرمگس نوشتهی اتل لیلیان وینیچ، نویسندهی ایتالیایی است. در کتاب خرمگس آرتور برتون ، یک کاتولیک انگلیسی ، برای آنکه بیاموزد چگونه کشیش شود به ایتالیا سفر میکند. او در حین سفرش ایدههای رادیکالی را کشف میکند ، از کاتولیک چشم پوشی کرده و ایتالیا را ترک میکند.
در حالی که مدتی را در دوری سپری میکند ، سختیهای زیادی را متحمل میشود ، اما با شور و حرارتی انقلابی دوباره برمیگردد. او روزنامه2نگار میشود ، و در مجلات، طنز درخشان خود را با نام مستعار خرمگس منتشر میکند. او تحت این مطالب که درمجلات چاپ میکند ایدههای رادیکال خود را نیز تبیین میکند. مقامات محلی بزودی در صدد دستگیری وی برمیآیند. جما ، معشوق او و پادره مونتانلی ، کشیش وی ، از طریق روابط تراژیک خود با شخصیت اصلی یعنی آرتور ، اشکال مختلفی از عشق را نشان میدهند: مذهبی ، عاشقانه و خانوادگی.
داستان خرمگس این احساسات را با تجربه های آرتور به عنوان یک انقلابی مقایسه می کند ، به ویژه رابطه بین احساسات مذهبی و انقلابی. بسیاری شخصیت خرمگس را با مسیح مقایسه کردهاند.خرمگس رمانی جذاب و تاثر برانگیز است که در عین حال که به توصیف احساسات آدمی و روابط آدمها با یکدیگر میپردازد تمرکزش را بر مسائل سیاسی و اجتماعی دهه های 30 و 40 قرن نوزدهم در ایتالیا میگذارد و همچنین از پرداختن به مسائل فلسفی و اعتقادی نیز غافل نمیشود.
آرتور در کتابخانه سمیناری علوم الهی پیزا نشسته بود و تودهای از مواعظ خطی را زیر و رو میکرد. یکی از شبهای گرم ژوئن بود. پنجرهها کاملا باز و کرکرهها برای خنکی هوا بسته بود.
کانن مونتانلی پدر روحانی و مدیر سمیناری، لحظهای از نوشتن بازایستاد و نگاهی مهرآمیز به سری که با موهای سیاه بر اوراق خم شده بود انداخت: «کارینو! نتوانستی پیدایش کنی؟ مهم نیست، باید آن را دوباره بنویسم؛ ممکن است پاره شده باشد و من بیجهت تو را این همه نگاه داشتهام.»
صدای مونتانلی، نسبتا آرام اما عمیق و پرطنین بود و چنان زنگ گوشنوازی داشت که گیرایی خاصی به کلامش میبخشید. صدایش همچون صدای سخنرانی مادرزاد؛ تا حد امکان غنی از تحریر بود و هرگاه که با آرتور سخن میگفت، لحنی نوازشگرانه داشت.
_ نه، پدر، باید پیدایش کنم. مطمئنم که آن را در همینجا گذاردهاید. شما دیگر نمیتوانید عین آن را بنویسید.