داستان پستچی نمایی واقعی از زندگی چیستا یثربی است. او خود راوی این رمان عاشقانه است و به زبانی ساده و شاعرانه با لحنی صمیمی داستان را از زمانی که دختری 14 ساله بوده است شروع می کند. چیستای 14 ساله روزی اتفاقی در خانه را باز می کند تا نامه ای را از پستچی بگیرد و در آن لحظه عاشق پستچی محل می شود. بعد از اولین دیدارش با پستچی، چیستا دیگر هوش از سرش می رود و به دنبال بهانه ای است تا دوباره پستچی را ببیند. او هر روز برای خودش نامه می نویسد و به آدرس خانه خودشان پست می کند تا یک بار دیگر پستچی بیاید زنگ خانه را بزند، از او امضا بخواهد و چیستا بتواند یک لحظه او را ببیند. اما یک روز پستچی جوان که چیستا عاشقش شده بود نمی آید و پستچی پیری جای او در خانه را می زند. روزها و سال ها می گذرد و چیستا پستچی جوان را فراموش نمی کند، او هر روز به پسر جوان، به پیک الهیش فکر می کند. تا اینکه روزی به شکل تصادفی اتفاقی عجیب برای چیستا می افتد و این شروع داستان عاشقانه اما تلخ اوست، داستانی که در دل جنگ برای دختری 18 ساله ی این رمان اتفاق می افتد.چیستا یثربی نویسنده داستان "پستچی" در این کتاب مقطعی از زندگی خود را روایت کرده است. داستان عاشقانه پستچی از اولین روز عاشقی چیستا شروع می شود، روزی که او برای گرفتن نامه در خانه را باز می کند و وقتی پسرک پستچی را می بیند عاشقی آن دو آغاز می شود. این قسمت از ماجرا اینگونه آغاز می شود: چهارده ساله که بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت، قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت!شخصیت های اصلی این داستان واقعی را چیستا یثربی، حاج علی و ریحانه تشکیل می دهد. روایت پر پیچ و خم زندگی روزنامه نگاری که نویسنده کتاب پستچی است و عاشقانه های او و علی را در این کتاب می شنویم. در کنار این خط از داستان رفتارهای ریحانه دخترعموی حاج علی نیز داستان و واقعیت را دستخوش تغییراتی می کند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
داستان قشنگی هست.شبیه زندگی بعضی از زنان این شهر.سالها پیش خوندم،اما هنوز هم یادمه.در کل خواندن این کتاب رو پی...