دلستان و گلستان 1 خطری برای جمال
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب دلستان و گلستان 1 خطری برای جمال
مجموعهی پنج جلدی قصههای شیرین دلستان و گلستان، دنیایی سراسر ماجرا و حادثه و روایتهایی شگفتانگیز از زندگی مردم دو روستاست: یکی در دامنهی شمالی کوه و دیگری در دامنهی جنوبی. در کتاب دلستان و گلستان 1 خطری برای جمال، این قصهها را میخوانید:
- معرفی کتاب دلستان و گلستان 1 خطری برای جمال
- راز کوزههای آقا نبات
- ماجرای مردم پایینده
- گوسفند و گل
- خطری برای جمال
- کدام آتش گرمتر است؟
راز کوزههای آقا نبات
کوزههای آقا نبات از بهترین کوزههای ایرانیاند که در دنیا هم شناخته شدهاند. مدتی است این کوزهها دچار مشکلاتی شدهاند و آبروی آقانبات به خطر افتاده است…
ماجرای مردم پایینده
در یک جلسهی خصوصی و محرمانه، عدهای از اهالی روستای پایینده موضوعی مهم را با حکیم مطرح میکنند که به سرنوشت اهالی روستا گره خورده است…
گوسفند و گل
بخشی از متن قصه: «مرد، کلاه نمدیاش را از سر برداشت و بدون این که به صورت حکیم نگاه کند گفت : این مردمان گوسفندم را گرفتهاند و طلبکار هم هستند!»
مشکل مرد چیست؟ بر سر گوسفند چه خواهد آمد؟
خطری برای جمال
جمال از صبح برای خریدن دستهگل مراسم عقدش به گلستان رفته و هنوز برنگشته است. تاریکی شب دلستان را در خود گرفته و صدای روزهی گرگها از دور به گوش میرسد. گلپسند پشت پنجره ایستاده و با چشمانی نگران کوچه را میپاید؛ هیچ خبری از جمال نیست…
کدام آتش گرمتر است؟
بخشی از متن قصه: «عمران گفت: والله چه عرض کنم؟ مردم یک مقداری خرافاتی شدهاند! امروز پسر خاله مارال پنج کیلو هیزم خرید. گفتم چرا بیشتر نمیخری؟ گفت امسال هیزم را از آقا ماشاالله میخریم، چون آتش هیزمش گرمتر است!»
برشی از متن کتاب دلستان و گلستان 1
گل پسند، پشت پنجره ایستاده بود و حیاط را نگاه میکرد. در حیاط، برو بیایی بود. چند نفر دیگهای بزرگ غذا را جابهجا میکردند. خانم گلی و زنهای همسایه، گوشهای نشته بودند و سیب زمینی پوست میکندند. چند کبوتر زیر دیوار بالایی حیاط، تند و تند به دانهها نوک میزدند. میدانستند که کسی به آنها کاری ندارد.
گل پسند به این فکر کرد که دانهها را جمال برای کبوترها پاشید؛ صبح که برای خرید گل، داشت راه روستای گلستان را در پیش میگرفت. کلهی سحر هنوز آفتاب نزده بود که جمال در خانهی آقانبات را زد و یک کیسهی آرد آورد. گل پسند از پشت پنجره او را دید و برایش دست تکان داد. جمال هم سری تکان داد. بعد با اشاره به او فهماند که برای خرید دسته گل عروس باید برود. برای اشاره به دسته گل، دست راستش را روی سینه گذاشت و دست چپش را جلو آورد و قدری تعظیم کرد!
مشخصات کتاب دلستان و گلستان 1 خطری برای جمال را در جدول ذیل ببنید.
مشخصات | |
ناشر: | هزار برگ |
نویسنده: | محمد حمزه زاده |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | 48 |
موضوع: | داستان کودک و نوجوان |
قالب: | چاپی با تخفیف ویژه |