خداحافظ. بله، خداحافط.(با حالت عصبی) می رم، می رم. هرجایی که شد. می رم، آزاد می شم. برای خودم زندگی می کنم. اصلا از این شهر می رم. می رم شهری دیگه. جایی که آدم هاش رو نشناسم. اون ها هم من رو نشناسن. جایی می رم که فقط با خودم باشم و راه نجاتم رو پیدا کنم.
راه نجاتی نیست. تو داری از خودت فرار می کنی.
نه، من می خوام از این خونه فرار کنم. به دنبال خودم برم.
خودت؟ هیچ از خودت پرسیدی تو کی هستی؟
من ... من کی هستم؟ کی؟...( لحظه ای سکوت می کند) شاید من اون زنی هستم که از شوهرش کتک خورده اما سفره ی شام انداخته و دلش شور می زنه نکنه مردش نیاد. شاید من اون دختری هستم که از خونه ش فرار کرده و جایی برای پنهان شدن نداره. شاید من اون مادری هستم که برای سیرکردن شکم بچه ش تن به هر ذلتی می ده...
کنگره :
PIR۸۳۶۱ /ی۳۶۲۱۵۴ش۸ ۱۳۹۶