هامان به داخلِ چمدان نگاه می کند. قصیده کنار او نشسته است.
هامان گوشواره هات که دنبالش می گشتی، اینجا بود!
قصیده همیشه این گوشواره هایی رو که تو برام گرفته بودی می ذارم یه جایی که گُم نشه، ولی بعد خودم پیداش نمی کنم!
هامان تعدادی سی دی که فیلم های خارجی روزِ دنیاست، در دست می گیرد.
هامان من و تو هَپی اِند فیلمای سینمایی رو دوس نداشتیم ...
قصیده سرده ...
هامان آره، سرده ...
کنگره :
PIR۸۲۱۱ /ش۲۷ت۷ ۱۳۹۶