اگر به دنبال داستانهای وسترن و غرب وحشی هستید، می توانید به سراغ دنیای گربههای هفت تیرکش بیایید. گربههایی که از بانک سرقت میکنند و برای پنهان کردن چهره شان جوراب زنانه روی صورت می کشند! در شهر گربهها سرقت مسلحانه از بانک یک امر عادی محسوب میشود و در هر بانک هم یک مسئول تمام وقت برای پاسخگویی به سارقان مسلح حضور دارد!
شهرام شفیعی با آن قد و قامت بلند، جدیت و البته نزاکت رسمی خودش، در ذهن اکثر کسانی که او را دیدهاند به یک خلبان جدی و مقرراتی شبیه است تا یک طنزنویس خودمانی، اما شفیعی از طنزنویسان کشور است که داستانهای طنزی وی مورد توجه اکثر منتقدان جدی طنز قرار گرفته است. کتاب حاضر از سری مجموعههای قصههای غرب وحشی است که شمارة سوم آن به گربه در جوراب زنانه اختصاص یافته است. شخصیتهای داستانی وی مانند سایر کتابهای او «کلانتر بازنشسته» که هنوز توی ننوی زمان بچگیاش میخوابد. مادربزرگ کلانتر محکوم به حبس ابد افتخاری به خاطر یک عمر خلافکاری. گربه که همیشه سادهترین راه حل را پیدا میکند. فرماندار شهر که همیشه میگوید: فرصتی برای تشریفات نداریم، اسب تیز روی کلانتر که میتواند در جا روی یک پا دور بزند و قوز بزرگ مالک موسسه خدمات کفن و دفن شهر به همراه برادرش قوز کوچک. شفیعی در طنزهایی که محتوای بیشتر آنها مسایل سیاسی و اجتماعیاند، کژیها و نارساییهای اجتماعی و سیاسی را با زبان طنز به سخره میگیرد و زیبا انتقاد میکند تا کژیهای اجتماعی به رسایی گرایش یابد. زبان وی رساست و از نثر زیبا و فخامت استوار ادبی برخوردار است. از متن کتاب به جهت آشنایی با زبان طنز شفیعی میخوانیم: یه بار وقتی خیلی کوچولو بودم، رفتم توی یک سوپر مارکت و گفتم: من یه دونه مامان میخوام ... فروشنده که داشت چرت میزد، گفت: به بچهها چیزی نمیفروشیم. برو با بزرگترت بیا ... خب من بزرگتر نداشتم و از اونجا بود که دیگه قید خریدن مامان رو زدم ...
شابک دیجیتال :
978-600-03-1812-3