امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
26,000
خرید
140,000
5%
133,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب قصه‌ های من و ننه آغا 2

به مادرِ پدرم می‌گفتیم ننه‌آغا. پدرم تک‌فرزند بود و ننه‌آغا با ما زندگی می‌کرد. 
قصه‌های من و ننه‌آغا2 داستان‌هایی است که بر اساس خاطره شکل گرفته است.

در کتاب قصه‌های من و ننه آغا2  به خاطره‌هایی از کودکی و نوجوانی‌ام پرداخته‌ام روزهای شادی که در کنار ننه آغا بسیار زود گذشت.روحش شاد!
نوشتن خاطرات، تمرین خوبی ست برای داستان‌نویسی. گاهی خاطره چنان خوب نوشته می‌شود که مرز میان آن و داستان به باریکی مو می‌رسد و کم‌کم آن مو، رنگ می‌بازد و دیگر به چشم نمی‌آید! مثل قصه‌های من و ننه آغا2

گزیده کتاب قصه‌ های من و ننه آغا 2

تابستان‌ها را کار می‌کردم. نمی‌شد بیکار توی خانه بمانم. همین که مدرسه تعطیل می‌شد، ننه‌آغا به بابا سفارش می‌کرد: «اینا ببر بذار سر کاری که سرش گرم باشه و یَه هنری هم یاد بیگیره.»
روز بعد از آخرین امتحان کلاس اول دبستان، بابا گذاشتم جلوی دوچرخۀ رالی‌اش و بردم به میدان مجسمه. این میدان، معروف بود به فلکه. وسط فلکه، میان دارودرخت و بوته‌های گل و حوض‌های بزرگ و فواره‌ها و دیوارۀ گردی از شمشاد، سکویی بلند و سنگی بود و روی آن، مجسمۀ شاه، سوار بر اسب. لباس نظامی برش بود. دستش را دراز کرده بود و با انگشت درازش راه را به کسانی نشان می‌داد که می‌خواستند به‌طرف میدان امیرچخماق بروند. از خانۀ ما تا فلکه، دو دقیقه راه بود. ما دروازۀ قصاب‌ها می‌نشستیم. دروازه بین میدان مارکار و فلکه بود.

توی قوس میدان، بین موتورسازی و آردفروشی، دو دهانه مغازۀ نجاری به هم چسبیده بود. صاحبش با بابا آشنا بود. آدم باخدایی بود به‌اسم اُسّااحمد. عرق‌چین قهوه‌ای‌رنگی سر می‌گذاشت. مهر پیشانی داشت و ابروهایی پرپشت و خوش‌حالت. توی کارش استاد بود. بیشتر، درهای مُشبّک و هلالی برای مسجد و حسینیه می‌ساخت. به‌خاطر مهارت و انصافش، مردم به او احترام می‌گذاشتند. کمتر مغازه می‌آمد. توی کارگاهِ چسبیده به خانه‌اش یا در مسجد و زیارتگاه کار می‌کرد.

صفحات کتاب :
176
کنگره :
PIR8087
دیویی :
[ج]8فا3/62
کتابشناسی ملی :
8755681
شابک :
9786227808353
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه قصه های من و ننه آغا 2