در یک مزرعه بزرگ خوک سفید کوچولویی به اسم چاقالو زندگی می کرد.
چاقالو همیشه تو آشغال ها بازی می کرد . اون عادت داشت توی گل ها بغلته و خودش رو کثیف کنه.
چاقالو یک کار بد دیگه هم میکرد.
اون هیچوقت حمام نمی رفت و صورتش رو نمی شست و همیشه بدنش بوی بد می داد.