تینا یک دختر تپل مپل مهربان بود.
اون با مادرش زندگی می کرد و با اینکه فقیر بودند اما با دیگران مهربان بودند.
یک روز تینا تنها نانی رو که برای خوردن داشت به کسی داد که از اون گرسنه تر بود.
جادوگری که از آن جا می گذشت تینا رو دید. اون از این مهربانی تینا خوشش اومده بود و به خاطر کار خوب تینا، یک مرغ چاق به اون هدیه داد …