سال های متمادی به ورزش می پرداختم تا اینکه در هجده سالگی عضو تیم ملی شدم. این عضویت حدود ده سال ادامه داشت و من هم به همراه تیم چندین سفر را به مکانهای مختلف تجربه کردم.
در یکی از این تورنمنت ها به کشور عمان جهت جام پادشاهی سلطان قابوس رفته بودیم و تیم ما هم در شرایط خوبی بود. یکی از اتفاقات بسیار جالبی که طی تمامی سفرها در ذهنم نقش بسته است در این سفر بوقوع پیوست ماجرای تیم هلندی بود. در نیمه تورنمنت یک روز را برای سیاحت تمامی تیمها در نظر گرفته بودند.
در روز سیاحت هر تیمی دارای یک اتوبوس بود که تمامی اعضا در آن نشسته و مقامات عمانی همه تیمها را به جاهای دیدنی در حوالی مسقط پایتخت این کشور بردند. تعدادی قلعه و یک آبگرم سنتی همانند آبگرم های کشورمان در شهر زیبای سرعین و یک موزه از مکان هایی مورد بازدید بودند. وقتی به محل آبگرم رسیدیم بچه های تیم ما چون شبیه آن در سرعین را تجربه کرده بودند براحتی به درون آب آمدند و شنا کردند.
بسیار آب داغی بود و گوگرد هم داشت و وقتی به درون آن می رفتیم در ابتدا بدن احساس سوختگی می کرد اما هرچه که در درون آب می ایستادی این سوزش کمتر می شد و این حس بسیار لذت بخش بود. بچه های تیم هلندی هم ما را با تعجب زیر ذره بین قرار داده بودند. خیلی دوست داشتند که به درون آب بیایند اما از سوزش آب در هراس بودند.
وقتی این موضوع را متوجه شدیم سعی کردیم برای آن ها توضیح دهیم تا این لذت را تجربه کنند اما آن ها با وجود اینکه ما را در درون آب می دیدند که مشکلی هم نداریم ولی به ما اطمینان نمی کردند و در واقع حرف ما را قبول نداشتند.
ما که بسیار ناراحت شده بودیم چراکه حرف ما را قبول نکردند زمانی که اتوبوس ما قصد سبقت گرفتن از اتوبوس تیم هلند را داشت با تصمیم کاپیتان تیم همگی در لحظه سبقت به سمت شیشه های نیمه باز ماشین رفتیم و برای آنها دست تکان دادیم. در واقع هدف ما این بود که با وجودی که به ما اطمینان نکردید اما ما ورزشکاریم و شما را دوست داریم. برای ما بسیار جالب بود که اگر اتوبوس آن ها از ما سبقت بگیرد چه خواهد شد. همگی می گفتیم که آن ها هم همین کار را خواهند کرد. چند دقیقه گذشت.
متوجه شدیم که اتوبوسی که پشت سر ما است قصد سبقت گرفتن دارد. همگی به شیشه ها خیره شدیم. بسیار عجیب و توهین آمیز بود. در آن صحنه اختلاف فرهنگی بین ما و غرب را به خوبی حس کردیم...
کنگره :
CT۱۸۸۸/گ۴آ۳۱۳۹۶
شابک :
978-600-438-070-6