« می خواهم خودکشی کنم. کمک می کنی؟»
صادق پیامک ناشناس را چند بار می خواند و فکری می شود که چه کسی این وقت شب دارد سر به سرش می گذارد. ساعت گوشی اش که نوکیای دوصفر یازده با سیمکارت کد دو است، 00:00 را نشان می دهد.
تماس رأس ساعت صفر.
ناشناس تماس گرفت و بعد از شنیدن صدای او قطع کرد و بعد این پیامک را فرستاد.
کی می تونه باشه؟
آخرین فیش را می خواند:« ریچارد کاتم کارشناس ارشد مسائل ایران در سازمان سیا: هر مقاله ای که می نوشتم به سرعت در مطبوعات روز بعد ایران چاپ می شد.»
بیچاره دکتر مصدق!
فیش ها را دسته می کند و از پشت میز که... مورموش می شود. پایش را پس می کشد که می خورد به پایه صندلی. خم می شود و زیر میز را می جورد. سوسک کوچکی گوشه پایه میز کامپیوتر کز کرده است. تهدیدش می کند:« به به! چشمم روشن! کارتون به جایی رسیده که می آیین توی اتاق خواب من؟ همین جا باش تا خدمتت برسم.»
می رود آشپزخانه. بوی گند می زند زیر دماغش. زود جارو و خاک انداز را بر می دارد و بر می گردد. سوسک سر جایش نیست. کجا رفته؟ زیر تخت خواب را نگاه می کند. به هم ریخته و قاراشمیش است.
کنگره :
PIR۸۰۰۳ /ع۷۲۵۸د۷ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-03-1781-2
شابک دیجیتال :
978-600-03-2738-5
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی...