وقتی در روستای مادربزرگ دفترم را به دست می گرفتم و دور از چشم همه خاطراتم را می نوشتم هرگز فکر نمی کردم روزی برسد که خاطرات مادربزرگم را درباره جنگ بنویسم.
آن روزها از شهرمان آواره شده و به خانه مادربزرگ پناه برده بودیم. دلم برای دوستانم تنگ شده بود؛ برای درس و مدرسه، برای خانه و زندگی مان. وقتی پدرم درگذشت، اوضاع بدتر شد. در آن لحظات فقط نوشتن خاطرات آرامم می کرد. چه خاطرات زیبایی! که اگر باقی می ماند، اکنون کتابی بزرگ بود.
اولین خاطره ام را وقتی نوشتم که جنگ تازه شروع شده بود و از شهرمان آواره شده بودیم. پدرم نظامی بود و در جبهه خدمت می کرد. ما هشت بچه بودیم. بعد از مرگ پدر، مادرمان برای ما هم پدر شد هم مادر.
آن دختر دوازده ساله اکنون بزرگ شده است. مهناز فتاحی هستم؛ دختر سلطنت و جهان بخش، نوه خان زاد محمدی، زنی که با ماجرای زندگی اش در این کتاب آشنا می شوید. حالا من نویسنده شده ام؛ نویسنده ای که از خاطرات دفاع مقدس می نویسد.
کنگره :
DSR۱۶۲۹ /م۴۲۳۴ف۲ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-03-0542-0
شابک دیجیتال :
978-600-03-2730-9