کتاب آوای صحرا از تاریخ سخن می گوید، اما فراتر از یک رمان تاریخی است و بیش از هر چیز، داستانی خوشخوان و تفکربرانگیز را پیش روی مخاطب می گذارد.عبدالرحمان اونق رماننویس توانای ترکمن در رمانش «آوای صحرا» داستانی تاریخی را در لابهلای حوادث تلخ تاراج و غارت روایت میکند. عبدالرحمن اونق رمان رنگارنگ و پرحادثه خود را با خبری خوش آغاز می کند؛ مردان پسر الیاس آخوند بعد از چهارده سال ولایت نشینی می خواهد برگردد به کمش دفه در ترکمن صحرا.
این خبر شادی بخش اما سرآغازی هم هست برای گمانه زنی ها و شایعات فراوان. فصل بعدی رمان نشان می دهد که این شایعات چندان هم بیراه نبوده است؛ ناصرالدین شاه از مردان طعمه ای ساخته که دو تیره جعفربای و آتابای از قبیله یموت را با هم متحد کند و علیه قبیله تکه ها بشوراند. حالا باید مردان از رضاقلی خان تاجر و همسرش که او را بزرگ کرده اند، با دلتنگی و اندوه جدا شود و برگردد پیش پدر و مادر واقعی خودش.
او برمی گردد به کمش دفه؛ بازگشت مردان بیدار شدن کینه ها و بغض های کهنه است و سایه افکندن بددلیها و تردیدها. حتی پدرش الیاس آخوند و مادرش خدیجه دایزا گمان می کنند که شاید فرزندشان مامور ولایتی ها باشد. اما مردان در سر فقط رویای صلح دارد و وقتی که از مردم کمش دفه کم محلی می بیند به پیرزنی به نام هاجر دایزا پناه میبرد. اما آرزوهای او خواب و خیالی بیش نیستند و سرزمین او ملتهب نبردها و حادثه ها و البته دلدادگی های غریب است. روس ها و انگلیس ها از بی کفایتی قاجار و اختلافات ترکمن ها بهره می برند تا سرزمین رویاهای مردان را به تاراج ببرند.
نام عبدالرحمن اونق با ترکمن صحرا گره خورده است، چراکه فرزند این سرزمین است و به سال 1338 در روستای دهنه یک خواجه نفس قمیشان متولد شده است. وی تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان عربی ادامه داده و علاوه بر دبیری آموزش و پرورش، مسئول بخش داستان کانون پرورش فکری در شهرستان بندر ترکمن نیز هست. اونق تالیف و ترجمه چندین کتاب را در کارنامه اش به ثبت رسانده است.
نظر دیگران //= $contentName ?>
کمی اسامی داستان زیادن کمی آدم سردرگم میشه ولی در کل خوب بود......