نظر شما چیست؟
درد وا شد.
پیچیدم.
شاخِ حیرت شکست.*
کاری نمانده دیگر.
(باید رفت)

بوسیدنِ رویِ مات،
با این لبانِ دوزخی،
چکیدنِ صدام از لایِ دندان هات،
(دستگاهِ بازیافتِ ذوباله بود)،
نیازمندِ اندوه و خشمی هم اندازه است،
تو و منی هم اندازه،
شروع شدنِ این.
انگار باز
مثل همیشه
(نشد)
من باید بمانم و
کتابشناسی ملی :
3743015
شابک :
9786003261570‬
سال نشر :
1393
صفحات کتاب :
96
کنگره :
‏‫PIR۸۳۶۲‭‬ ‭/ج۶۸۵۳‏‫‭ر۲ ۱۳۹۳
دیویی :
‏‫‬‭۸‮فا‬۱/۶۲

کتاب های مشابه راش