بعد از پروازی در طوفان و فرار از سنگان ،هواپیمای استثنای ما با تقه ای سنگین در فرودگاه کاملاین فرود آمد. هواپیما به آرومی بطرف برج مراقبت پیش رفت. سرعت کم کرد وبعد ناگهان با تکانی شدید ایستاد . مامان نفسش را بیرون دادو به صندلی تکیه زد. ازپشت پنجره تونستم عمو لائو ،عمو هاین وخدمتکارامونو تشخیص بدم. ملخ که ایستاد با چترهای سیاه در دست بطرف هواپیما دویدند. درهواپیما باز شد هجوم ناگهانی سرما با خودش بوی خاک خیس و جنگل کاج رو داشت. عمو لائو اول به ما خوش آمد گفت. چتر را بالای در باز کردو زیر لب چیزی نامفهوم به زبون آورد. مامان ازرفتار او جا خورد، چه خبر شده اشکالی پیش اومده؟ عمو لائو جواب داد خانوم خانوم عزیز دامن قرمز پاش بود. قسم میخورم خودم دیدمش . ..
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود...
عالی...