رابرت شنکن نمایشنامه نویسی است که خواندن همان چرخه ی کنتاکی اش می تواند شما را تا ابد با خودش همراه کند.
وقتی این نمایشنامه از راه رسید، هیجانی که به من دست داد غیرقابل توصیف بود. چون قبل از هر چیزی انرژی بالای متن در همان صفحات اول، آنقدر سریع منتقل می شود که ممکن است شک کنید که آیا بقیه ی نمایشنامه هم همین طور پُر انرژی پیش خواهد رفت؟ شکی که خیلی سریع برطرف می شود و شما متوجه می شوید که نمایشنامه از ابتدا تا انتهایش بدون یک لحظه افُت نگارشی، پرقدرت پیش می رود و تاریخ را آنقدر خوب می پیماید که اصلاً احساس نمی کنید دارید بخشی از تاریخ را می بینید.
اگر ریچارد سوم ویلیام شکسپیر را که این روزها در تئاتر همه سعی می کنند با به نام خود کردن و انجام امور تکنیکی تئاتر روی صحنه تبدیل به نمایش هایی مسخره، خنده دار و کسلکننده اش کنند، به نوعی منبع الهام شنکن بدانیم، (البته فقط یکی از منابع) آنوقت تفاوت را حس می کنیم. یاد می گیریم یکی که می خواهد درباره ی تاریخ معاصر بنویسد، وقایع روز را در نظر بگیرد، خودش را از گذشته دور نکند و همیشه هم نوگرا باشد، چطور می نویسد. و همین آموختن هم خود باز درس دیگری است. نمایشنامه نویسی را باید از نمایشنامه های نوشته شده ی نمایشنامه نویسان یاد گرفت.
عین داستان نویسی که باید از داستان های نوشته شده بیاموزد. شنکن در این مورد هم بسیار بهتر از معلم و معلم هایی عمل می کند که خود در تئاتر کشور ما یک عمر را به انحراف در کلاس های درس گذرانده اند و نتیجه اش شده فاجعه ای که امروز باهاش مواجه هستیم. یعنی کشتی تماماً به بیراهه رفته ی ادبیات نمایشی کشور. که عمده ترین عاملش این است که همین نویسنده های کم مایه، سال هاست دارند توش تدریس هم می کنند.
ای کاش هر کدام شان به اندازه ی رابرت شنکن می رفتند و می نشستند روی تاریخ و کشور و ماهیت وجودی خودشان کار می کردند تا با چنین وضعیت آشفته ای مواجه نبودیم.
کنگره :
PS3564 /ن77ت8 1395