اصلن برام مهم نیست منظور تو چی بود. اما منظور من واضح ه. من دیگه حوصله تُ ندارم. به ت نگاه می کنم از خودم می پرسم آخه چی شد که ما به سرمون زد با هم ازدواج کنیم؟ فقط هم به یه جواب می رسم.
ما دو سال پیش چه قدر بچه بودیم که تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. آخه ما چه وجه مشترکی با هم داریم؟ البته خب، آدم ها با هم تفاوت دارن، حرفی نیست، ولی ما فقط با هم تفاوت نداریم، ما با هم اختلاف داریم. خب، بِلَخَره باید روزی می رسید که ما تو روی هم بایستیم، الان همون روز ه. من البته وضع بدتری رُ پیش بینی می کردم.
فکر می کردم روزی می رسه که ما یه دعوای اساسی با هم می کنیم اون وقت من همه ی این حرف ها رُ می گم، حرف هایی که مدت هاست توی دل م تل انبار شده. دل م نمی خواد تو همین جور بشینی نگا م کنی. دل م می خواد تو هم حرف بزنی.
کنگره :
PIR۸۳۲۳ /ع۷۵ر۷ ۱۳۹۶