امتیاز
5 / 2.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
100,000
نظر شما چیست؟
چه کسی گربه ی پادریک را کشته است؟

اگر قرار باشد درباره ی چند نمایشنامه نویس زنده و برجسته ی دنیا صحبت کنیم، احتمالاً ناگزیر خواهیم بود جایی هم برای مارتین مک دونا خالی بگذاریم. هیچ تردیدی در این باره وجود ندارد که مک دونا یکی از مهم ترین چهره های نمایشنامه نویسی جهان طی دو سه دهه ی اخیر است. تعداد جوایز معتبری که او به خانه برده، آن قدرهاست که بهتر است قید نام بردن از تک تکشان را بزنیم. کافی است به یاد بیاوریم که آقای مک دونا تنها نویسنده ای پس از شکسپیر است که چهار نمایشنامه ی متفاوت از او همزمان در تئاترهای لندن روی صحنه رفته است.

همین به خودی خود جایگاه مک دونا را در جهان نمایشنامه نویسی به نمایش می گذارد. خوشبختانه به لطف ترجمه ی آثار مک دونا به فارسی، این نمایشنامه نویس ایرلندی در کشورمان هم شناخته شده است. در این میان، انتشارات افراز با چاپ آثاری چون «مأموران اعدام»، «مرد بالشی» و «در بروژ» در معرفی مک دونا به جهان فارسی زبان پیشتاز بوده است. «ستوان آینیشمور» عنوان نمایشنامه ی دیگری از مک دونا است که با ترجمه ی زهرا جوادی از سوی انتشارات افراز روانه ی بازار کتاب شده و به چاپ سوم هم رسیده است.

مک دونا با این نمایشنامه نامزد جایزه ی تونی در سال ۲۰۰۶ شد و در همان سال جوایزی چون آلفرد رادوک، لوسیل لورتل و اوبی را به خانه برد. همان موقع، نویسنده ی گاردین درباره ی «ستوان آینیشمور» نوشت: «این نمایشنامه ی مارتین مک دونا اثری است سرشار از طنز تلخ سرگرم کننده ای که در پس آن زنجیره ای از خشونت و بدبختی های مردم ایرلند عنوان می شود... یک نمایشنامه ی بی نظیر با موضوعی کاملاً جدی که نویسنده ی آن تحت تأثیر سبک گروه طنز مونتی پایتون ها قرار گرفته است.»

ماجرای «ستوان آینیشمور» از این قرار است که پادریک، مرد جوان و خوش تیپی اهل جزیره ی آینیشمور، وقتی از ایرلند شمالی برمی گردد، متوجه می شود گربه ی محبوبش را در جاده ای متروک در جزیره زیر گرفته اند. پادریک که دیوانه وار این گربه را دوست دارد، طوری که درست به همین دلیل نتوانست به عضویت ارتش جمهوری خواه ایرلند دربیاید، زمین و زمان را زیر پا می گذارد تا بفهمد کار چه کسی بوده است.

با هم فرازی از این نمایشنامه را می خوانیم:
پادریک پس، حالا که من یه دیوونه ی زنجیری کثافت ام، بذار ببینم با یه مدل موی جدید چطوری.

پادریک از جیبش یک چاقو بیرون می آورد و شروع به تراشیدن موهای دیوی می کند.

دیوی نه، موهام نه! این کارِت ثابت می کنه واقعاً یه دیوونه ی زنجیری کثافتی!

پادریک آخه می ترسم یه وقت گلوله از تو موهات رد شه، زلفاتو پریشون کنه.

دانی اه، ما رو نکش، پادریک. مام نمی خواستیم توماس کوچولو بمیره.

پادریک توماس کوچولو رو به تو سپرده بودم. تنها دوستم تو این پونزده سال رو، سپرده بودم اش به تو اون وقت...

دیوی پونزده سال؟ خیلی خوب عمر کرده، پادریک. آخ!

پادریک حالا دیگه توماس کوچولو مرده. این تنها واقعیتیه که تو این محکمه وجود داره.

دانی کدوم محکمه؟

دیوی این وقایعی که تو می گی هم درسته هم چیزی رو اثبات نمی کنه.
سال نشر :
1398
صفحات کتاب :
120
کنگره :
‏‫‭PR
دیویی :
822/914
کتابشناسی ملی :
2793198
شابک :
9789642438471

کتاب های مشابه ستوانِ آینیشمور