0.0از 0

راهپیمایی روی ماه

افراز
ناشر
علی قانع
نویسنده
خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    ... اولین باری که ماجرای آن شب را برای مریم تعریف کردم با تعجب نگاهم کرد و تا چند دقیقه چیزی نگفت.
    بعد، پرسید دوستش داشتی؟ سؤال خیلی عجیبی بود و عجیب تر این که حس می کردم آن لحظه در مورد آری و نهِ پاسخم مطمئن نیستم.
    گفت نباید بی دلیل خودم را سرزنش کنم، باید بیشتر به فکر آینده و روزهای روشنِ پیشِ رو باشم.
    از چند هفته قبل، با هم زندگی می کردیم. بیوه بود و در همان هتل آشپزی می کرد.
    می گفت تمام اوقاتی که مثل دیوانه ها روی ماسه های ساحل راه می رفته ام، همه ی حواسش به من بوده تا به آب نزنم و خودم را خلاص نکنم. اغلب به بهانه ی آوردن لقمه ی غذا یا ظرف آبی می آمد کنار دریا سراغم و سر صحبت را باز می کرد.
    می گفت دلش سوخته که انتخابم کرده، از این که می دید مدام به خود می پیچم و انگار با موجود نادیده ای در جنگ و گریز هستم. اما من فکر می کنم تنها دلیلش کنجکاوی زنانه بوده است...