کتاب سرگشته راه حق، اثر زیبا و جذاب نیکوس کازانتزاکیس با ترجمه منیر جزنی به رشته تحریر درآمده و در انتشارات امیرکبیر منتشر شده و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است.
کتاب سرگشته راه حق به روایت زندگی «قدیسی به نام فرانسوآی آسیزی» پرداخته که از معظم و اثرگذارترین علمای دین مسیحیت است. روایتی که پر از رنج و درد اختیاری، برای رسیدن به خدا. باز هم جنگ میان شیطان و خدا، لذت و رنج است.
ایشان یکی از اشخاصی هستند که گروه و «فرقه ی فرانسیسکن ها» را تاسیس کرده اند که در دنیا مشهور و طرفداران آن در زمان های گذشته فعالیت ها بسیاری برای جوامع انسانی به انجام رسانده و همچنین در «قرون وسطی» اثر فراوانی بر «الهیات و فلسفه غرب» گذاشته است.
نسخه چاپی کتاب سرگشته راه حق را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
روایتگر این اثر، «برادر لئون»، شخصی که بارقه و تلنگری در تفکرات شخصیت اصلی داستان «فرانسوآ» ایجاد کرد و در تمام رخدادها و اتفاقاتی که برای وی رخ می دهد حضور دارد، می باشد.
در اوایل این روایت، اول «لئون» به جست و جوی نور و حقانیت خدا گام بر می دارد. وی انسانی بی آلایش و فروتنی است که اگر یک راهنما و یک رهبر خوش نیت داشته باشد می تواند وی را به فرمانبرداری عالی تبدیل نماید، اما تک و تنها پیمودن این راه پر از سنگلاخ دشواری های خود را دارد.
در همین منوال در یکی از روز ها که فشار گرسنگی لئون را ضعیف و ناتوان ساخته به شهر اسیز می رسد اما در این شهر کسی به وی کمک نمی کند ولی برای بهبود حال وی «فرانسوآ» که فرد خوش گذرانی است را پیشنهاد می کنند. و این اولین برخورد، آغازی می شود برای پیمودن راهی که آن دو را به سمت حق و حقیقت و رسیدن به خدا می کشاند.
برای همراهی شخصیت داستان و دانستن تحولی که زندگی فرانسوآ را دگرگون می کند؛ کتاب سرگشته راه حق را مطالعه بفرمایید.
به او گفتم: «نگاه کن این جای پای خداست!» اما چوپان خندید و گفت: «بیچاره تو عقلت کم است. این جای پای گرگ است. یک گرگ از اینجا گذشته...» من پاسخی ندادم. به این چوپان چه می توانستم بگویم؟ یک مغز زمخت و خشن پر از گوسفند و گرگ. او نمی توانست چیزی بفهمد. اما من یقین دارم که همان ردپای خدای روی برف بود... مسیر فرانسوآ مرا ببخش. دوازده سال است که من در جستجوی خدا هستم و تا کنون رد دیگری نیافته ام.»
فرانسوآ سرش را پایین انداخت و در اندیشه هایش غرق شد. پس از سکوت کوتاهی آهسته گفت: «کسی چه می داند شاید هم خدا همان جستجوی خدا باشد!» این کلمات مرا به وحشت انداختند. فرانسوآ خودش هم وحشت کرد. زیرا صورتش را در دست هایش پنهان کرد و نومیدانه ناله زد: «این کدام شیطان است که از دهان من سخن می گوید؟»
اما من می لرزیدم و بهتم زده بود. خدا همان جستجوی خداست؟ بدا به حال ما!
هر دو خاموش شده بودیم. چشم های فرانسوآ بسته شده بود. گونه هایش برافروخته بودند و دندان هایش به هم می خوردند. یک لحاف کلفت پشمی رویش انداختم اما او به شدت آن را عقب زد و گفت: «می خواهم مردم باشد مرا آرام بگذار! و دیگر این که مرا نگاه نکن. به یک سوی دیگر نگاه کن !»
برخاستم بروم اما آثار خشم در چهره اش نمایان شد: «بنشین. کجا می روی؟ چرا به هنگام خطر مرا تنها می گذاری؟ تو حرف زدی و دلت را سبک کردی. حالا نوبت من است... به چه فکر می کنی؟ گرسنه هستی؟ گنجه ی خوراکی را باز کن و غذا بخور. شراب هم بنوش و قوت بگیر. آنچه من می خواهم بگویم خیلی مهم است.»
من که از این حرف او احساس توهین کرده بودم پاسخ دادم: «من نه به خوردن نیاز دارم و نه به نوشیدن. آیا تو خیال می کنی من چیزی جز یک شکم نیستم. بدان که من برای گوش دادن زاده شده ام. پس تو می توانی حرف بزنی و هر چه بگویی تحمل شنیدنش را دارم.»
- یک لیوان آب به من بده تشنه هستم.
آب را نوشید و به بالش تکیه داد. دهانش را نیمه باز کرد. لحظه ای گوشش را تیز کرد تا اگر صدایی باشد بشنود. اما همه جا آرام بود و خانه خالی. در حیاط خروسی شروع به خواندن کرد.
- برادر لئون. انگار که در این دنیا ما تنها مانده ایم. آیا تو در خانه صدای کسی را می شنوی؟ از بیرون چطور؟ ما دو سالم جسته از توفان نوح هستیم.
لحظه ای خاموش شد و اندکی بعد گفت: «خدا را شکر.»
و به من نگاهی انداخت. احساس کردم که نگاهش تا روانم رسوخ کرد. بار دیگر خاموش شد و دستش را روی زانویم نهاد، مکثی کرد و گفت: «پدر لئون مرا دعا کن. بگذار پیش تو به گناهانم اعتراف کنم.»
و ...
نیکوس کازانتزاکیس، زاده ی 18 فوریه ی 1883 و درگذشته ی 26 اکتبر 1957، نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود. کازانتزاکیس در شهر هراکلیون در جزیره ی کرت به دنیا آمد. این جزیره در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود و نیکوس در فضای شورش و طغیان مردم کرت بر ضد عثمانیان رشد کرد. او مدتی را در مدرسه ی فرانسویان در جزیره ناکسوس که توسط راهبان کاتولیک اداره می شد، تحصیل کرد. کازانتزاکیس پس از تمام شدن دوره ی دبیرستان، در سال 1902 در رشته ی حقوق دانشگاه آتن ثبت نام کرد و بعد از به پایان رساند آن به پاریس رفت. در این شهر در کلاس های برگسون شرکت کرد و این فیلسوف هم به اندازه نیچه فیلسوف آلمانی، تاثیری تعیین کننده در وی بر جای نهاد و سپس دوران سفرهای کازانتزاکیس فرا رسید. روی هم رفته می توان گفت که همه زندگی کازانتزاکیس در سفرهایش خلاصه می شود و کتاب های زیادی نوشت.
مشخصات کتاب سرگشته راه حق در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | امیرکبیر |
نویسنده: | نیکوس کازانتزاکیس |
مترجم: | منیر جزنی |
تعداد صفحه: | 352 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | چاپی |