بعد از 11 سال برگشتم ایران.
به خاطر مرگ مادرم اومده ام.
وقتی پامو گذاشتم توی خونه بی اختیار تنم شروع کرد به لرزیدن و اشکم سرازیر شد.
باورم نمیشد مادرم مرده.
همین که پامو گذاشتم توی خونه بی اختیار صداش زدم:
مامان می دونم که اینجایی.
رفتم توی اتاقش. اتاق خالی بود.
بی اختیار گفتم: سلام مامان.
کنگره :
PIR8323 /ع75م2 1390