کتاب خوشا اتلاف وقت! نوشته آلن لایتمن است که با ترجمه عرفان حسنزاده در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
«زندان» لزوماً اتاقی محصور با میله و دیوار نیست. شاید شباهتی میان ما و آن فیلی که شرطی شده است وجود دارد. فیلی که طنابی به پایش نبستهاند، اما از محوطهای که به آن عادت کرده، دور نمیشود و به گمانش زندگی در همان محوطۀ چند متری خلاصه شده و هرجایی دور از آنجا یعنی گمشدن. به نظر میرسد ما نیز برای خود مرزی فرضی داریم که پا فراتر از آن نمیگذاریم. برخی از ما هنوز آن طناب را میبینیم که به پایمان بسته شده و برخی دیگر گمان میکنیم بازش کردهایم و اکنون دیگر آزادیم، اما شاید اشتباه میکنیم! هرکدام از ما زندانی داریم و در آن محصور هستیم. حال ابعاد این زندان برای همه یکسان نیست. طول آن طناب نیز برای هر فرد متفاوت است. آلن لایتمن در خوشا اتلاف وقت! شما را در شناختن ابعاد زندانها و طول طنابها یاری میکند. این کتاب جوابی قاطع برای «شایدها»ی بسیاری باشد که در ذهنمان میچرخند. این کتاب با محوریت زمان، کورسوی امیدی است به شناختن و نجات یافتن از باتلاقی که ما خواسته یا ناخواسته در حال غرق کردن خود و فرزندانمان در آن هستیم.
هر روز صبح، زنان دهکده با دوچرخههایشان، حدود دو کیلومتر را در جادۀ خاکی گلگونی میپیمایند، تا به بازار برسند و مواد غذایی و کالاهایی را که نمیتوانند پرورش دهند بخرند و محصولاتشان را بفروشند.
با کمک مترجم، از یکی از زنان پرسیدم که سفر هر روزهاش چقدر طول میکشد. با نگاهی تعجبزده، گفت: «هیچوقت دربارهاش فکر نکردهام.»
بیتفاوتیاش در آن لحظه من را متعجب کرد. راستش، به او غبطه خوردم. ما در دنیایی «توسعهیافته »، سبکی جنونآمیز از زندگی را شکل دادهایم که در آن، یک دقیقه هم نباید هدر برود. بیست و چهار ساعتِ ارزشمند هر روز، به بستههای زمانی ده دقیقهای مؤثر تقسیم میشود. اگر بیش از ده دقیقه در مطب پزشک منتظر بنشینیم، بیقرار و عصبانی میشویم. اگر چاپگرهای لیزریمان دستکم پنج صفحه در دقیقه تحویلمان ندهند، کاسۀ صبرمان لبریز میشود، و مهمتر از همه همیشه باید به شبکۀ اینترنتی وصل باشیم. در تعطیلات هم از تلفنهای هوشمند و رایانههایمان دل نمیکنیم و آنها را هم با خودمان میبریم. در رستوران، ایمیلمان را باز میکنیم یا هنگام پیادهروی در پارک، حسابهای بانکیمان را بررسی میکنیم. نوجوانهایی که میشناسم و برخی از والدینشان، در ساعتهای بیداری و فراغت، دستکم هر پنج دقیقه یک بار گوشی هوشمندشان را به دست میگیرند. بسیاری از شبها، وقتی به خواب میروند، هنوز گوشی همراهشان روی سینه یا کنار تختخوابشان است. وقتی بچه ها از مدرسه برمیگردند، وقتشان را با کلاسهای موسیقی و نقاشی و فوق برنامههای آموزش زبان پُر میکنیم. برنامۀ درسی دانشگاه به قدری فشرده است که دانشجویان هرگز فرصت نمیکنند دربارۀ مطالبی که دوست دارند، پژوهش کنند.