برتولت برشت در دهم فوریه ی 1898 در شهر باستانی آگسبورگ در جنوب آلمان، که آن زمان جزو پادشاهی باواریا به شمار می رفت، دیده به جهان گشود و در هفدهم آگوست 1956 در برلین درگذشت. هنرمندان و سیاست مداران زیادی در کنار مردم، در مراسم خاک سپاری اش شرکت کردند و بنا به خواست برشت در این مراسم هیج کس صحبت نکرد.
پس از پایان جنگ جهانی اول، از سال ۱۹۱۹ به انتشار شعرها و نمایشنامه های خود پرداخت و خیلی زود به شهرتی فراگیر رسید. برشت در ادبیات و هنر به تعهد اجتماعی معتقد بود و قلم خود را در خدمت مبارزه با نابرابری ها و ناروایی های جامعه نهاده بود. او با نگارش رشته ای از مقالات نظری، مکتب تازه ای در تئاتر پایه گذاشت که تئاتر اپیک، تئاتر دیالکتیک، تئاتر حماسی و یا تئاتر روایی خوانده می شود.
این تئاتر به یاری «تکنیک فاصله گذاری» و شکستن «توهم نمایشی»، تماشاگر را از غرق شدن در هیجان ها و احساسات درام بازمی دارد، به او فرصت و توان اندیشیدن می دهد تا بتواند وضعیت موجود را نقد کند.
تئاتر نوین، انقلابی در تکنیک بازیگری می طلبید. برشت تکنیک بازیگری غالب بر تئاتر اروپایی را، که هدفش بازسازی زندگی واقعی بود و غرق شدن بازیگر در نقشش را می طلبید، کنار گذاشت.
برشت به تمامی دوره های تئاتری پیش از خود، از ابتدای تاریخ (کلاسیک، نئوکلاسیک، رمانتیک) نام تئاتر دراماتیک می دهد و از آن ها به «تئاتر دراماتیک: دشمن سرسختِ من» تعبیر می کند و می گوید: «این نوع نمایش عواطف را به زنجیر می کشد تا توهمی از واقعیت ایجاد کند، اما من تصاویری از واقعیت می گیرم و آن ها را کنار هم می گذارم تا عواطف را ایجاد کنند.» او همچنین معتقد است که تئاتر دراماتیک با تجمل در صحنه پردازی و پیرایه های داستانیِ متن، تمرکز تماشاگر بر محتوا را زایل می کند.
تئاتر حماسی برشت، بازیگر را از یکی شدن با نقش، بازمی داشت. به نظر برشت، بازیگر در حین ایفای نقش، باید هویت مستقل خودش را حفظ و اعمال را نظاره و قضاوت کند و تماشاگران را نیز به قضاوت کردن وادارد.
ایده آن بود که تماشاچی در چنان وضعیتی قرار بگیرد که بتواند رفتار انسانی را از دیدگاه اجتماعی باهم مقایسه کند.
بخشی از مقدمه کتاب
کنگره :
PT2613 /آ19 1395