"تبسم عشق" رمانی عاشقانه است که داستان عشق و دوری بابک و تبسم را روایت می کند.
در بخشی از کتاب تبسم عشق می خوانیم:
"مونس پیشونی بابک رو بوسید و در جواب حسادت ظاهری بهنوش گفت:
«پسرم بعد دوسال برگشته، اونوقت بهش حسادت میکنی!»
بابک که فکرش جای دیگه ای بود پرسید:
«کی داخل بیمارستانه؟ غیر از شما کی اینجاست؟»
مونس نفس عمیقی کشید و جواب داد:
« همه... همه هستن.»
بابک سرشو پایین انداخت. مونس با دلخوری گفت:
«اصلا دلم نمیخواد بعد این همه مدت پسرم رو با چهره ای پریشونو خسته ببینم.»
بابک چمدونش رو از زمین برداشت. بهنوش و مونس لبخند رضایت روی لبهاشون نشست و هر سه به طرف سالن بیمارستان رفتند.محمود وقتی پسرش رو دید فوری به طرفش رفت و با خنده ی خوشحالی بابک رو محکم در بغل گرفت و بوسید. یوسف هم به طرف بابک رفت در حالیکه خیلی شکسته و خمیده تر از قبل در نظر بابک می اومد با گریه رو به بابک گفت:
«خوش اومدی..»
بابک وقتی چهره ی پژمرده و خسته ی عمویوسف (پدر تبسم) رو دید ناخواسته یاد گذشته عین یه جرقه توی ذهنش تداعی شد و ترس از روبه رو شدن با تبسم تمام وجودشو گرفت. مونس و بهنوش که از سر دلواپسی و استرس از برخورد بابک با تبسم نمی تونستن آروم بگیرن مدام ذکر می گفتن و با نگرانی به بابک چشم دوخته بودن."
کنگره :
PIR۸۳۴۵ /ح۹۴ت۲ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-8589-96-9
نظر دیگران //= $contentName ?>
این دیگه داشت اشکمو تو چشام جمع میکرد یعنی داشتم دیونه میشدم واقعععععععاعالی بود بیست...
عالیه...
عالی بود...