امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
50,000
نظر شما چیست؟
... من اصلا نمی خوام ببافم؛ به خطر این که بافتنی های ما رو بافتن، اون از مادرک که مدام برام شال می بافت این از تو که مدام برام قصه می بافی؛ مادرم هم عین تو مرض بافتن داشت آنقدر بافت بافت که کور شد.

هی می گفتم آخه مادرِ من شال به این بلندی رو می خوام چیکار صد دورم که دور خود بپیچم باز تموم نمی شه. می گفت یه روز یه زمستون سختی می آد که به یه لا دولا شال رحم نمی کنه،

پدرم می گفت: این شال همه پسرای زمینه ...
صفحات کتاب :
56
کنگره :
‏‫PIR8223‭‬ ‭/ھ2585‏‫‬‭ب9 1389
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬2/62
کتابشناسی ملی :
2114569
شابک :
‭9789642432189
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه بیوگرافی حادثه ای که در جمجمه اتفاق افتاد