کتاب اشک دشمن اثر صالح مرسی با ترجمه سیدمهدی نورانی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. این اثر شامل داستان هایی واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی می باشد.
«اشک دشمن» نوشته صالح مرسی از نیروهای دستگاه اطلاعات مصر در زمان جمال عبدالناصر است. این کتاب به داستان نفوذ در دستگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی می پردازد.
انتشارات شهید کاظمی مجموعه ای با عنوان «خانه عنکبوت» منتشر کرده است که به ایستادگی و دلاوری های جوانان جهان عرب در برابر سرویس های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی می پردازد. «اشک دشمن» یکی از کتاب های این مجموعه است. این کتاب یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان عرب در سال های گذشته بوده است.
کتاب اشک دشمن داستان جوانی مصری است که به دلیل دشواری های زندگی مجبور به مهاجرت می شود. در طی فراز و فرودهایی به سمت همکاری با دستگاه اطلاعاتی کشیده می شود و سرانجام به جاسوسی دوجانبه بدل می شود.
صالح مرسی در سال 1929 در کفر الزیت متولد شد، فیلمنامه نویس و رمان نویس مشهور مصری بود که به خاطر تریلرهای جاسوسی اش شهرت داشت. وی در آگوست 1996 بر اثر سکته قلبی در اسکندریه، مصر درگذشت. تعداد کتابهای وی به فارسی ترجمه شده است.
از همان زمان که اسرائیلیها به او نوشتن با جوهر نامرئی را آموخته بودند و از همان زمان که با رئیس زکریا دیدار کرد و پذیرفت بر طنابی که بر روی دو جهنم کشیده است، راه برود... اما مطمئناً این بار موضوع کاملاً فرق میکرد! رئیس زکریا همیشه به او اطلاعاتی میداد که برای اسرائیلیها بفرستد، اطلاعات نظامی، اطلاعات اقتصادی و بعضی اوقات اطلاعات اجتماعی؛ اطلاعاتی که فرض بر آن بود که الشوان (بهعنوان یک جاسوس) آنها را از گوشه و کنار جمعآوری کرده است.
بازی از همان اول همینقدر پیچیده بود و هرگز در حد فرستادن اطلاعاتی که در درون ساختمان سراسر سکوت و رازآلود باغهای منطقه «القبه» آماده شده بود، متوقف نمیشد. او باید از این هم فراتر میرفت و عملیات فریب را تکمیل میکرد که فراگیری روش نوشتن نامه را نیز در برمیگرفت. * چهار روز مرخصی رو به پایان بود.
ماشین او را به یافا و حیفا میبرد و از آنجا به قدس میرساند. او در میان دشمنان، سربلند و با احترام به گردش میپردازد. هرچه را که میخواهد در اختیارش میگذارند. دیگر کاملاً آرام شده و نگرانیاش از بین رفته است. این دستگاه هم غنیمتی بود که او به مصر تقدیم میکرد تا پیروز شود و سربلند بماند. در مسیر تلآویو و خیابان دیزنجوف و در روز چهارم، ذهنش مانند یک ماشین بدون توقف، فعال شده بود. نمیدانست چرا خاطرات پنج سال گذشته به شدت به او هجوم میآورند.
چهقدر رنج برد، چهقدر خسته شد و چهقدر احساس ترس کرد و دچار نگرانی شد. چهقدر در کشورهای جهان جابهجا شد و چهقدر حال و روزش دگرگون شد. رئیس زکریا، بسیاری از افسران اطلاعاتی اسرائیل، اطلاعات، بازرسی، بازجویی و همان طناب کشیده شده بر آتش… پس کی زمان آن میرسد که او دست بردارد، بایستد و در میان مردم فریاد بزند که او روزی جاسوس بوده است و برایشان بگوید که جاسوس دوجانبه بودن چگونه است.