امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
70,000
نظر شما چیست؟
... گفت که دلش می‏خواد بره ارمنستان.
گفت نامزدش اونجاییه.
گفت توی یه مهمونی خونوادگی با نامزدش آشنا شده.
گفت که نامزدش می‏گه عاشق ایرانم.
گفت که بهش گفته م اینجا دیگه چیزی واسه عاشقی وجود نداره.
گفت که حتا گفته: اینجا آدم عجیب تنها و تنها و تنهاس.
گفت که تنهایی رو دوس داره.
گفت که توی این یه موضوع با هم اشتراک نظر دارن و برای همین می‏خوان زندگی کنن با هم.
گفت که منتظر یک فرصت بسیار خوبه تا قال قضیه را بکنه.
گفت که صبح ها پاتوقم جلو بازاره.
گفت اگر این وظیفه مظیفه ها گیر سه پیچ نده ن می‏شه روزی ده دوازده تومن کاسب شد.
گفت که از این ده دوازده تومن، چار تومنش، شیرین می‏ره توی خندقِ بلای بنزین.
گفت ما دولتی مولتی نیستیم و کارت و مارت بنزین هم نداریم، آزاد می‏ خریم لیتری چارصد چوق.
گفت که اگه آزادش کرده بودن سنگین تر بودن.
گفت ما پولمون از پارو بالا می‏ره ولی خودمون توی گند و گُه و کثافت دست و پا می‏زنیم. بعدش پرسید:
شما که بهتون میاد سوات موات داشته باشین بگین همه جای عالم اینجوریه، مردم اینجوری یله ن توی دریای فلاکت؟!...
صفحات کتاب :
71
کنگره :
PIR7994‭‬‭ /ن35‏‫‬‭د43 1388
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
1301320
شابک :
9786005218473‬
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه دزد