آن وقت ها شانزده ساله بودم، سالِ اولِ دبیرستان. پسری دراز و دیلاق. موهایم مثل جوجه تیغی سیخ می ایستاد؛ نه می شد به کنار شانه شان کرد و نه به عقب. دیوانه ام می کردند.
پدرم می گفت: «لج بازی، لج باز... موهای آدم لج باز نمی خوابد. معلوم است به پدربزرگت رفته ا ی. کاش شبیهِ مادرت بودی.»
کاش...
موهای طلاییِ مادرم مثل ابریشمْ نرم بود. بیشتر از هر چیز، دلم برای آن چشم های آبی اش تنگ می شود.
همیشه می گفت: «پسر من درسش را ادامه می دهد و کارمند عالی رتبه ای می شود» و بعد با گوشه ی چشم نگاهی به پدرم می انداخت.
کنگره :
PL248 /ک9د2 1393
شابک :
9786003261341