آن که می خواهد حرف خودش را بزند با خودش بیگانه می مانَد.
همه ی آن هایی که می خواهند حرف بزنند، با آن هایی که حرفی ندارند بزنند، از درِِ دیگر می روند. این، سرنوشت معمولیِ کسی است که می خواهد غیرمعمولی باشد. و بادیه نشین شاعری بود که از معمول می گریخت.
شاعرِ خردسالِ سال های سی، که خُردی نمی شناخت، و به آن چه در او می گذشت دُرشتی می کرد. با اندوهی گِران که همیشه همراه او بود، و بیشتر پرچمِ غرورش می شد تا شکننده ی طبع و، طبیعت و، میلِ او.
انسانی بیگانه، شاعری تنها، عاصی، گریخته در مرگ و در مخدّر، مثل همه ی نفرینی های تاریخ، (مُودی ها): هدایت، رحمانی، رمبو، بودلر، وان گوگ، آرتو، فاسبیندر ...
کنگره :
PIR7963 /الف455ی7 1393