کنار چشمه
پیرمرد
با دستی همچون جامی عتیق
سایه ی ماه را می کاوید
ماهیان پیر
با سرفه های خشک
خواب آب را شکستند:
آهای پیرمرد
سال هاست که این چشمه
سایه ها را می شناسد
پس آن گاه
مشتی آب به صورتش پاشیدند.
از خواب
پریشان برخاست
نه صورتش از آب خیس بود
و نه از ماهیان پیر خبری
و ماه
چون درّه ی نادره
تابان بر بام آسمان بود.
کنگره :
PIR8098 /ر757خ9 1389