امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
2,400

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
یک روز درویشی در میان مردم در یک میدان نشسته بود. ناگهان شعله ی آتشی از دور به طرف آن ها آمد و اژدهایی که هفت سر داشت خودش را وسط میدان انداخت.

هر کسی از ترس به گوشه ای فرار کرد. الا درویش و پیرمردی که بسیار فقیر بود. درویش که دید همه وحشت زده شده اند گفت: «نترسید، این اژدهای هفت سر، زن می خواهد، چه کسی حاضر است دخترش را به اژدها بدهد.»

همه آدم ها که دیگر ترس شان ریخته بود دور درویش و اژدها جمع شدند اما هیچ کسی حاضر نشد دختر خودش را به اژدها بدهد الا پیرمرد فقیر که دار و ندارش از مال دنیا فقط همین یک دختر بود.

درویش دختر پیرمرد را برای اژدها عقد کرد و اژدها دختر را روی کولش گذاشت و رفت...
صفحات کتاب :
96
کنگره :
1391، 6الف2ف/3993 PIR
دیویی :
20955/398
کتابشناسی ملی :
2447855
شابک :
978-600-6723-06-8
سال نشر :
1391

کتاب های مشابه درویش و اژدهای هفت سر