داستانهای مجموعه «قصههای غرب وحشی» را که با دقت در جزئیات بخوانید، در لابه لای سطور هر کدام از قصهها، جدا از محور اصلی، نقدی موشکافانه و ظریف به دنیای خشونت آمیز وسترن پیدا میکنید که در تقابل با دنیای کودکان قرار میگیرد. داستان «با تخممرغ مهربان باش» در فصل اول خود، با دیالوگی از کلانتر، به هجو این خشونت بیدلیل میپردازد؛ آنجا که کلانتر در یک کافه با طنزی شیرین میگوید: «توی این شهر مجازات برق انداختن میز مرگه!» اشاره شفیعی به بیاساس بودن این خشونت و بیارتباط بودن دیالوگ با فضا اگرچه موقعیتی کمیک ایجاد کرده است، اما در یک نگاه گستردهتر، نمایی کلی از فضای قصههای این مجموعه را نیز به نمایش میگذارد؛ فضایی کهگاه مبتنی بر یک طنز ابزورد شکل میگیرد که خود تصویری انتقادی از دنیای وسترن است. شفیعی در داستان «با تخم مرغ مهربان باش» داستان گربه پولداری را روایت میکند که خواهر دوقلویش را سالهاست گم کرده و قرار است کلانتر نقش خواهر او را بازی کند.
نویسنده در تمام طول داستان به شوخی با تفاوتهای جنسیتی میان زن و مرد میپردازد و موقعیت کمیک کلانتر را در مواجهه با پوشیدن دامن به جای شلوارو همینطور به پا کردن کفش پاشنهبلند با شوخیهایی بسیار هنرمندانه و متناسب تصویر میکند. ضمن اینکه قصد او در این وارونهسازی به هیچ وجه شوخی با ویژگیهای زنانه نیست و به ورطه هجو و هزل نیز نمیافتد.
موقعیت کلانتر در خانه گربه ثروتمند به عنوان خواهر دوقلوی او و طمعش برای بالا کشیدن ثروتش، محور اصلی داستان را شکل میدهد که در لایههای زیرین خود، نیم نگاهی کمیک نیز به تقابل فقر و ثروت دارد. مواجهه گربه ثروتمند که نامش گل قوری است با کلانتر که خیال میکند خواهرش است، به لحاظ سردی روابط و دیالوگها یکی دیگر از شوخیهای شفیعی با فضای سرد و خشن وسترن است. اما قصه آنجا به نقطه اوج میرسد که معلوم میشود همه اینها نقشهای بیش نیست؛ گل قوری سارق گلههای اسب است و به دنبال بدلی برای خود میگردد.
شابک دیجیتال :
978-600-03-2065-2