کتاب حرکت علی صفایی حائری پیرامون تحلیل جریان فکری و تربیتی انسان است و توسط انتشارات لیله القدر منتشر شده است.
هر کدام از ما در جایگاهی نشستهایم و برایمان چه در خانه و اداره و چه در محراب و منبر، اشتغال و فعالیتی است. گاه به آن چه امروز داریم، قانعایم و خیال میکنیم همان نهایت و غایتی است که میتوانیم تأمین کنیم. این در صورتی است که به محدودیت در انسان معتقد باشیم و او را در محدودهای متوقف کنیم. اما اگر معتقد باشیم، انسان گرچه استعدادهایش محدود است، ولی با ترکیب آنها نامحدود و بی نهایت میشود، هیچ گاه جایگاهی را که داریم نقطه آخر نخواهیم دانست؛ که حروف الفبا در ترکیب با هم بی نهایت کلمه و بی نهایت جمله به وجود میآورند؛ استعدادهای انسان هم در ترکیب با یکدیگر، بی نهایت استعداد میآفرینند. اگر انسان حرکتی نکند، طبیعی است که در رکودش بگندد. اگر به طهارت آب پاک چشمه ها و اشک پاک ابرها هم که باشد، می گندد؛ که گندیدن ضرورت است. کفر متحرک به اسلام میرسد، ولی اسلام راکد، پدر بزرگِ کفر است. سلمانها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آنها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودشان آنها را به کفر پیوند زد. کفری که با حرکت ما همراه باشد، وحشتی ندارد. وحشت آن جایی است که با رکودها پیوند خورده باشیم. کتاب حرکت از سری سخنرانیها و مباحث تربیتی استاد علی صفایی حائری (عین- صاد) است که در سال 57- 56 در میان جمعی از دانشجویان تحت عنوان حرکت ایراد شده است. استادی که آثار ارزشمندی همچون رشد، روش برداشت از قرآن و اخبات از او به یادگار مانده است. انتشارات لیلة القدر کوشیده است تا با حفظ امانت و انسجام و ارتباط و با کمترین تصرف ممکن، کتاب حاضر را تحقیق و تنظیم و چاپ کند.
در کتاب حرکت علی صفایی حائری، خواننده با سه بحث کلیِ ضرورت، جهت و نیازهای حرکتِ انسان آشنا میشود. ضرورتِ حرکت و رشد آدمی، با توجه به سه عاملِ قدر و ارزش، ترکیب خاص و نیازهای او و با توجه به درک فاصله بین آن چه که هست و آن چه که باید باشد، توضیح مییابد. در بحث جهت حرکت، هدف، چیزی بالاتر از عدالت و آزادی و رفاه و تکامل، که آرمانهای کنونی انسان معاصرند، معرفی میشود؛ چرا که هدف برای چنین انسانی که حرکت برایش ضرورت دارد، رشد اوست. هدف، نه تنها تکامل انسان و استعدادهای او، که جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته اوست.
در بحث نیازهای حرکت، پس از شناخت این نیازها؛ چه در رابطه با خود انسان و چه در رابطه با دیگران و چه در رابطه با محیط کار او، تحلیلی برای رفع این نیازها داده شده است. در رابطه با انسان، محتاج بینش فکری، قدرت روحی و طرح کلّی هستیم و همین جاست که با طرح کلی مکتب و نظامهای آن آشنا میشویم. در رابطه با دیگران محتاج تربیت و سازماندهی مهرهها و نیروها هستیم.
برای این تربیت باید مهرهها را شناسایی کرد و برای این مهم باید از جایی مناسب شروع کرد؛ جایی که ام القری و مادر شهرها باشد که بتوان بدون صرف وقت زیاد و بدون پراکنده شدن، جمع آوری و تربیت کرد، که کارهای بزرگ، بدون جایگاه مناسب، نتیجه ای نمیدهند و باری ندارند. در رابطه با محیط کار هم، با درگیریها و اختلافها و تضادها همراه هستیم و برای رفع آنها محتاج ترکیب و تبدیلی تا بتوان نه تنها اختلافها را مهار، که از آنها بهره مند شد و از آنها بهره برداری کرد، که مؤمن ساده نیست، کیّس است و آگاه به زمان و میداند چطور از اختلافات و درگیریها استفاده کند و چطور آنها را با ترکیبی که آموخته، تبدیل نماید.
داستان از خود انسان شروع میشد. گفتم اگر بنا شد انسان باشیم و انسان را کلّیّتی بدانیم که در او، تاریخ، جامعه، وراثت، تربیت، غریزه و نیروهای درونیاش شکل گرفته و ترکیب مجموعه این جبرها، کلّیّت او را ساخته و در این کلّیّت و در این ترکیب به آزادی رسیده و تولید او از ترکیب خاص او منشأ گرفته، این جا بود که انسان را خط اول میشناختیم و باید هر گونه دگرگونی را از او شروع میکردیم. اگر بنا شد که این انسان انتخاب کننده باشد؛ انسانی که فرزند انتخاب خویش است، این انتخاب، سنجش میخواست و سنجش هم شناخت. این شناخت یا مبتنی بر تجربه بود یا بر بینش عرفانی و یا مبتنی بر درک بلاواسطه انسان از خود. «عرفان» یا روش شناختی که از دل مایه میگرفت، روش حساب شدهای نبود. دل، نه منبع شناخت که عاملِ حرکتِ انسان بود؛ یعنی وقتی شناخت و ادراک در انسان شکل میگرفت، احساس او به جریان میافتاد که دل منبع احساس آدمی است. «شناخت علمی» هم، شناخت با واسطه بود و ما به حادثهها آن طور نگاه میکردیم که چهار چوب فلسفی خود را اتخاذ کرده باشیم. هر شناخت علمی، مبتنی بر شناخت فلسفی بود و این شناخت هم، بر اساس آگاهی و درک بلاواسطهای بود که از خود داشتیم؛ چرا که ما پیش از هر چیز خودمان را احساس میکردیم. درست است که ارگانیزم در رابطه با طبیعت، عکس العملی داشت که میتوانستیم اسمش را غریزه بگذاریم و درست است که در موقعیتهای جدید، ارگانیزم، فعالیت جدیدتری را شروع میکرد که میتوانستیم به صورت همان آگاهیهای شرطی از آن یاد کنیم و آنها را زمینهای برای آگاهیهای بعدی بگیریم که مراحل چند گانه شعور انسانی را از همین جا دنبال میکردند، ولی مسأله این بود که داستان شناخت انسان، تنها در رابطه ارگانیزم با طبیعت خارج مطرح نمیشد؛ چرا که درک من از خودم، در رابطه با خارج مطرح نبود.
نسخه چاپی کتاب حرکت را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید. همچنین نسخه الکترونیک این کتاب را با هزینه بسیار کمتری نسبت به نسخه چاپی، در اپلیکیشن کتابخوان فراکتاب به صورت قانونی مطالعه نمایید.
از کتابهای علی صفایی حائری که در فراکتاب نیز موجود است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
دانلود کتاب استاد و درس صفایی حائری در نرم افزار فراکتاب برای علاقه مندان فراهم است.
کتاب خون خدا صفایی حائری به صورت نسخه چاپی در فراکتاب در دسترس قرار دارد.
کتاب مسئولیت و سازندگی نیز به صورت نسخه الکترونیک و چاپی در فراکتاب موجود میباشد.
"فطرت؛ یعنی همین ساخت انسان، به گونهای است که اگر بمانیم، میگندیم."
"عظمت انسان در بینش اوست، نه دانش او."
"وقتی انسان امتداد عظیم خود را، با ایمان به معاد، حس کرد؛ حرکت عظیمش را شروع میکند."
مطمئن باشید کتاب حرکت فطرت مغفول آدمی را، هم چون پیامبران، بیدار میکند و شما را به حرکت وامی دارد. این کتاب خاطر نشان میکند که ضرورت حرکت از ضرورت نفس کشیدنمان هم بیشتر است. میفهماند، مادامی که ضرورت حرکت درک نشود انسان در راههای پر از رنج و درگیری میماند. و آن وقت است که باید گفت: "انّ الانسان لَفی خُسر"
نسخه الکترونیک کتاب حرکت را میتوانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
مشخصات کتاب حرکت در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | لیله القدر |
نویسنده: | علی صفایی حائری |
تعداد صفحه: | 302 |
موضوع: | سبک زندگی اسلامی، دین پژوهی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
تااینجایی کهمنخوندم عالی بود وجمله کلیدی وزیبای مقایسه حرکت سنگ و گیاه .......
امکان دانلود رایگان کتاب حرکت علی صفایی حائری در سایت شما وجود دارد؟...
سقوط قانون سنگها و رشد قانون گیاهانی ست که ریشه دارند... فوق العاده بود...
خیلی یک کتاب قشنگی بود...
صفحه 14: ”علی (ع) میزان است؛ یعنی ترازوی من است. من دستم را با دست او، عمرم را با عمر او، فکرم را با فکر او بس...
کتابای استاد صفایی عالیه...