یان شش برادر بزرگ تر خود را به این بهانه که پدرشان می خواهد آن ها را بکشد بیدار می کند و این موضوع باعث می شود که آن ها شبانه مزرعه پدر و مادرشان را به طرف غرب ترک کنند. داستان از زبان افراد گوناگون روایت می شود، راویانی چون: مددکار اجتماعی، مادر و پدر یان، برادران او، راننده کامیون، نویسنده، نانوا و … .