برای پیش درآمد، چه بهتر که شهیدی از شهیدی دیگر سخن گفته و آن را بهانه قلم زدن در برگ های آغازین این دفتر سازیم؛ آن هم بخشی از دست نوشته های یک استوار ارتشی، سیدهاشم علوی، که در روزهای پایانی عمر خود نگاشته است:
ـ «... می گویند فردا شهید زیاد می دهیم. هرگاه اسم شهید می آید، من به یاد پاسدارانی که توی هویزه با حسین علم الهدی شهید شدند، می افتم و دلم می شکند. همه جا تاریک است و خودروها با چراغ خاموش و آرام از کنار سنگرهای ما گذشته و به این سو و آن سو می روند و من زیر نور فانوس سنگر کناری، دارم برای خودم صفا می کنم. توی سنگر کناری، برادری به نام عبادیان که شمالی است و قوی هیکل و از سپاه وارد جمع ما شده، نشسته. سپاهی است ولی ادعا دارد که فقط یک بسیجی ساده است. دارم حرف هایم را روی کاغذ می آورم:
از این آقای عبادیان خوشم می آید. در همین یک ساعتی که با هم بودیم، یک تسبیح نرم و ریز به من یادگاری داده.