روزی دانکن و مدادشمعی هایش راضی و خوشحال داشتند نقاشی می کشیدند که پستچی یک دسته کارت پستال عجیب برای دانکن آورد. دانکن کارت پستال ها را خواند و متوجه شد که چند تا از مدادشمعی هایش توی دردسر افتاده اند. مدادشمعی ها از او خواستند که به نجات شان بیایند و آنها را به خانه برگرداند.