«سایمون» دوازده ساله که عاشق بازی هایی کامپیوتری و کتاب های فانتزی است، ذهنش درگیر موجودات فضایی شده، همان هایی که مردم را می برند و رویشان آزمایش انجام می دهند. او وقتی آن قدر می ترسد که خوابش نمی برد، به صدای هوهوی جغدها گوش می دهد؛ جغدهایی که چشم های شان درست مثل چشم فضایی هاست؛ سیاه و شوم. بعدها وقتی می روند توی یک اردوگاه تا چادر بزنند، اتفاق عجیبی می افتد و سایمون به شک می افتد که شاید فضایی ها او را ربوده اند. آیا واقعا چنین انفاقی افتاده یا همه اش تخیل اوست؟ و...