کتاب «راز دختر استیو جابز» اثری نوشته ی «لیزا برنان جابز» است که نخستین بار در سال 2018 به انتشار رسید. «لیزا» که در یک مزرعه به دنیا آمد، دوران کودکی خود را «سیلیکون ولی» و در اجتماعی گذراند که به سرعت در حال تغییر بود. وقتی «لیزا» کودک بود، پدرش مثل شخصیتی اسطورهای به نظر میرسید که حضور چندانی در زندگیاش نداشت. همزمان با بزرگ شدن او، رابطهی میان آنها مستحکم تر شد و پدرش «لیزا» را وارد جهانی جدید از خانههای بزرگ، تعطیلات، و مدارس خصوصی کرد. وقتی رابطه ی «لیزا» با مادرش در سالهای دبیرستان آسیب دید، او تصمیم گرفت که در کنار پدرش زندگی کند، با این امید که این بار همه چیز بهتر از گذشته پیش خواهد رفت. کتاب «راز دختر استیو جابز»، هم تصویری جالب از خانواده ای پیچیده است و هم نامهای عاشقانه به کالیفرنیا در دهههای 1970 و 1980.
سه ماه قبل از فوت پدرم، شروع به دزدیدن وسایل مختلف از خانهاش کردم. پابرهنه در گوشهوکنار خانه میگشتم و هر وسیلهای که چشمم را میگرفت، قایمکی در جیبهایم میگذاشتم. خمیر دندان، دو ظرف لبپر سبزآبی، لاک، یک جفت کفش بالۀ چرم کهنه و چهار روکش بالشت که همرنگ دندان بودند.
بعد از هر بار دزدی که عطشم فرومینشست به خودم قول میدادم دیگر دزدی نخواهم کرد، اما خیلی زود قولم را میشکستم و نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم.
با نوک پا وارد اتاق پدرم میشدم و مراقب بودم روی کفپوش ورودی که غژغژ میکرد پا نگذارم. این اتاق در گذشته محلی برای کار و مطالعهاش بود، وقتی هنوز میتوانست از پلهها بالا برود، اما حالا تبدیل به اتاقخوابش شده بود. کتابها، نامهها، بطریهای دارو، لیوانهایی با نشان اپل، نشانهای چوبی اپل، جایزهها، مجلات و کوهی از کاغذ درهموبرهم، همهجای اتاق ریخته بود. قابهای نقاشیهای هاسویی، مثل گرگومیش و غروب آفتاب در معبد هم در گوشهای از اتاق قرار داشت. نور صورتیِ ملایمی روی دیوار کناریاش به چشم میخورد.