کتاب سنگر علاف ها اثر اکبر صحرایی توسط انتشارات به نشر منتشر شده است. این اثر ۵۵ داستان کوتاه دارد که به هم متصل شدهاند و خواننده هنگام خواندن داستان به لایههای زیرین و ارتباط جذاب داستانها با هم میرسد.
کتاب سنگر علاف ها با زبان طنز روایتهای جذابی را از جنگ تحمیلی روایت میکند.
ظهر داخل جزیره مجنون، وسط میدان جنگ، توی عقب نشینی، شاید اگر صدای ناله زخمی موسی را نمی شنیدم، هرگز پیدایش نمی کردم. پای راستش روی مین گوجه ای رفته و انگشتانش تا گودی کف پا قطع و موج پوست و رگ و پی مچ پایش را بهم آورده، اما هنوز خون نَشت داشت. دست می گذارم روی گوشت ریش ریش شده پای زخمی و فشار می آورم. تیزی استخوان های خُردشده توی دستم فرو می رود. دست را پس می کشم. پیشانی بند قرمزش را از دور گردنش باز می کنم و دور مچ می بندم. خونریزی رفته رفته کم و قطع می شود. خیالش راحت شد، نفس راحتی می کشد و می گوید:« زنم داری ؟»
خشکم می زند.
- زن؟! نه! برای چی می پرسی؟
موسی کله تکان می دهد. عرق توی صورت سرخ و سفید اما تنُکش می نشیند. آب دهان را قورت می هد.