خندیدم، چه ساده لوح بود. دویدن فایده نداشت. به گرد پایش هم نمی رسد. یک آن آرزو کردم ای کاش این من بودم که اینطور دیوانه وار می دویدم. پرواز می کردم و فرار می کردم از خودم از اینجا و از همه کس...لاعلاج با سینه ای سرشار از درد. سرم را بلند کردم روبه آسمان و اولین دانه های باران چکید توی چشمهایم.
کنگره :
PIR8123 /و44ل8 1391
شابک :
978-600-93267-6-1