گرچن زیر لب زمزمه می کند دشمن ناپیدا پیش روم در حال فرار . گرچن آهسته و آرام راه می رود وبا چشمان تیز بینش بدون پلک زدن به پیکردشمن ناپیدا در مقابلش نگاه می کند. دشمن با بی باکی با آن پاهای بلندش که به چابکی پاهای اسبی جوان است از ترافیک سنگین عبور کرده روی جدول سیمانی نوسازی پریده وحالا در حال دویدن در زمینی خالیست. دشمن از روی شانه به گرچن نگاه می کند و گرچن زیر لب می گوید ای بی پدر.بعد از ظهر شنبه ای از ماه نوامبر است. روزی سرد و سمج ، گرچن از خانه بیرون آمده تا دشمنش را تعقیب کند. او ساعتها برای شکارش وقت دارد. لباس شکار هم پوشیده است. ساقهای محکمش را در شلوار جین آبی کهنه ای تپانده وپاهای نیرومندش را درپوتینهای چرمی سفیدی جا داده که چندی پیش مادرش 40 دلار خریده است. پوتینها حالا کهنه و گلی شده اند...