در زندگی پیغمبر هست که گاهی یک گوشه مینشستند و گریه میکردند. از ایشان سؤال میکردند: یا رسول الله! برای چه گریه میکنید؟ می فرمودند: «رحْمةٌ لِلْأشْقِیاء» (بحارالانوار/ج74/ص601) دلم برای اشقیاء میسوزد. دلم میسوزد میخواهند جهنم بروند. آدم میتواند این تصور را بکند که کسی دلش برای ابوجهل بسوزد!؟ کسی دلش برای ابولهب بسوزد؟ پیغمبر دوست ندارد یک نفر جهنم برود. یک نفر دچار عذاب بشود. در جنگ احد سختترین روز بر پیغمبر بود. سختترین جنگ بر پیغمبر بود، که حامی بزرگ پیغمبر حضرت حمزه شهید شدند با آن طرز فجیع که او را مثله کردند. خود پیغمبر جراحتهای سنگین برداشتند. امیرالمؤمنین جنایتهای بسیار سنگین برداشت. بسیاری از مسلمانها شهید شدند. روز سختی بر پیغمبر بود. اصحاب به پیغمبر گفتند: یا رسول الله! این قوم را نفرین کنید که این همه سختی بر شما وارد کردند. پیغمبر فرمود: من برای نفرین کردن و درخواست عذاب برای مردم نیامدم. «و لکنی بهثت داعیاً و رحمة» من آمدم دعوت به هدایت کنم. من آمدم برای مردم رحمت باشم. اگر هم یکجا در یک جنگی شمشیر میزد، مثل آن تیغی است که پزشک متخصص و جراح بر یک غدهای میزند که دارد یک بدن را فاسد میکند. آن هم از روی دلسوزی است. برای بشریت هست که آن غدههایی که دیگر قابل علاج نیستند، از بین بروند. مثل باغبانی است که ...
صفحات کتاب :
10
کتاب های مشابه
برنامه سمت خدا: یادی از امام عصر(علیه السلام)
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی مثل عالی...