مقالات این کتاب در یکی از متلاطم ترین دوره های حیات فکری والتر بنیامین، یعنی حد فاصل بین سال های 1930 تا 1939، به رشتۀ تحریر درآمده اند. نوشته های او در این سال ها آمیزه ای است از نظریۀ انقلاب مارکسیستی، نقد رادیکال و رمانتیک تمدن مدرن و مسیانیسم یهودی. در این دوره، بنیامین، به قول خودش با «از این شاخه به آن شاخه پریدنی آشکار» می کوشد ایده ها را تا منطق نهایی شان پی بگیرد. به همین دلیل است که برای مثال در یک مقاله او از قطبی به قطب دیگر می رود و به شکلی تجربی ایده های به شدت متناقض را به بوتۀ آزمایش می گذارد. گرچه او در 1923، پس از خواندن تاریخ و آگاهی طبقاتی لوکاچ، با افسون چشمان زیبای آسیه لاسیس، کارگردان کمونیست اهل لیتوانی، به مارکسیسم علاقه مند می شود ، در سال های دهۀ بیست به ندرت در کارهای او ارجاع مستقیمی به مارکس و انگلس یافت می شود. انگار او هنوز به یک مارکسیست قهار بدل نشده است.