وقتی کودک بودی، مادر، تو را با اهل بیت (علیهم السلام) آشنا کرد و به تو آموخت که عشق به آنان، معنای حقیقی دین است، او از حضرت فاطمه (علیها السلام) سخن ها گفت و برایت قصّه مظلومیتش را بیان کرد.
این گونه بود که از ظلم ها و ستم هایی که دشمنان در حقّ فاطمه(علیها السلام) روا داشتند، آگاه شدی. تو دانستی که شیعه باید با دشمنانِ اهل بیت(علیهم السلام)دشمن باشد، این معنای «تبرّی» بود که تو به آن باور پیدا کردی.
سال ها گذشت، تو دیگر جوانی بودی که با اندیشه های مختلف آشنا می شدی، سخن ها را می شنیدی، حس کنجکاوی داشتی، سخنانی به گوش تو می رسید که تو را متحیّر کرده بود، سخنانی که بوی دوستی با دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) را می داد و بیزاری از آن دشمنان را زیر سؤال می برد.
وقتی پیش من آمدی، من در چهره ات نگرانی زیادی دیدم، تو ترسیده بودی که مبادا راه را گم کنی! با من سخن گفتی، از دغدغه هایت حرف زدی، می خواستی تا من به تو کمک کنم. آن روز، آیات و روایات را برایت بازگو کردم، کلام خدا و اهل بیت(علیهم السلام) نور است و رهگشا. در چهره تو آرامشی یافتم. شکر خدا که تو راه را پیدا کردی.
کنگره :
BP196/65/خ4ر2 1395
شابک :
978-964-475-176-9
نظر دیگران //= $contentName ?>
مثل بقیه کتاباتون عــــــــــالیه...