و بگذار حال که زبان
پیِ لغتی سخت زا سنگین است
صدایت کنم، خواهرم
و گفته بودم البتّه که روز خواهد رسید
و خود چه بود روز جز فرشتگان؟
فرشتگانِ تاریک بر میزِ آرایش
پس چگونه مرگ فرو نچکد از مژه هاش؟
ابرها به افق برگشته اند.
در کوچه زنی که از ابتدای من عتیق ت ر است می گذرد
با موهای زخمی
در کوچه زنی که از ابتدای من
تَر است می گذرد
شاخه های ختمی در دست
می گذرد زنی که از افق
در کوچه دست
می گذرد.
خاطره در گلدانی عامی دَلَمه بسته ست،
اتاق بیهوده پیر می شود وَ ابرها به افق برگشته اند...
کنگره :
PIR8358/الف8256آ43 1394