نظر دیگران

نظر شما چیست؟
بچه های غواص می دانستند که صدام با چراغ سبز قدر ت های سلطه گر غرب و شرق به ایران حمله کرده و سیلی به صدام، سیلی به زورگویان دشمنان بزرگ و به خصوص شیطان بزرگ آمریکا می باشد.
لذا وقتی در سرمای زمستان در پشت سد دز دست مَله (دست شنا) می زدند در واقع با صبر و مقاومت خود با دست سیلی به صورت دشمنان می زدند و این باعث گرمی شان می شد. و امروز این سیلی زدن ملت به بیگانگان درس بزرگ دفاع مقدس است که برگرفته از ارزش های شهدا و رزمندگان و ایثارگران و صبر و مقاومت خانواده هایشان می باشد.

... چشمانش باز مانده بود و حرف هایش در گوشم تکرار می شد.
تو برو من خوبم، اگه ترکشی هست سهم منه، تمام کمپوت های گیلاس رو من خوردم نه تو! بچگی نکن رضا یک جا نمون، عراقی ها نشونت می کنن!
ببین اینجا هم نمی ذاری یک کمپوت گیلاس رو تنهایی بخوریم ها! برو دیگه.
لب هایش را باز و بسته کرد اما صدایی نشنیدم... اولین باری بود که به جبهه آمده بودم. به همراه غلامرضا عوض پور، غلام مکاری زاده و ابراهیم پایان و چند تا از برو بچه های با صفا در یک گروه یازده نفری بودیم.
پنجم مردادماه ۱۳۶۰ بود که بعد از یک دوره ی پانزده روزه ی آموزشی در اهواز به طرف منطقه ای که مشخص نبود اعزام شدیم. کنجکاوی همه گُل کرده بود، اما کسی چیزی نمی گفت. تا اینکه بچه هایی که بار اولشان نبود و به قول بعضی ها درصدشان بالا بود گفتند در مسیر بُستان هستیم...
سال نشر :
1393
صفحات کتاب :
74
کنگره :
‏‫‭‭PIR7992 /ش24‏‫‭خ4 1393
دیویی :
‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
3260776
شابک :
‫978-600-93313-5-2

کتاب های مشابه خرمای تلخ